-
۵
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1388 23:38
چه حسی بهتون دست می ده وقتی که بعد از یک ساعت که دوستتون با استاد (دور از جون شما سگ !!!!) درباره آداب و قوانین اجتماعی و طرز نشستن دانشجو سر کلاس و این حرفا کل کل کنه و تقریبا آخرش بگه : " بله !این حرفتون رو قبول دارم ! من همیشه سر کلاس گوشیم رو سایلنت می کنم !!!" و اونوقت بنده ی خدا خبر نداشته باشه که چه...
-
۴
جمعه 16 بهمنماه سال 1388 21:39
Hold fast to dreams For if dreams die Life is a broken -winged bird That can not fly Hold fast to dreams For when dreams die Life is a barren field Frozen with snow...
-
۳
چهارشنبه 14 بهمنماه سال 1388 14:43
این داستان بر اساس یک داستان واقعی ست ! در انتقال جملات کمال دقت رعایت شده ! مکان : جلوی نمایشگاه بین المللی ! پلیس به یکی از ماشین ها :« پراید وایسا ! پراید وایسا!!وایسا دیگه !» پراید ایستاد و پشت سرش تعداد نسبتا زیادی ماشین با سر عت و صدای زیادی ترمز کردند ! پلیس ( از پشت بلندگو !): « شما ها آدم نمی شید ؟!؟ نمی...
-
۲
جمعه 9 بهمنماه سال 1388 00:00
نمی دانم روزی در کدام کتاب خواندم که میان همه ی مخلوقات جهان؛ آفرینش هیچ جانداری به اندازه ی مرد برای خداوند رنج و سختی نداشته است ؛ زیرا مرد دنیای بزرگی است که در قالب کوچکی جای داده اند . اما حالا عقیده دارم که خداوند بزرگ ترین رنجش را در خلقت زن به کار برده است زیرا اگر مرد دنیایی است که کوچکش کرده اند ؛ زن آسمانی...
-
۱
چهارشنبه 7 بهمنماه سال 1388 11:59
نوشتن بهتر از منفجر شدن است !:)
-
عذر خواهی
دوشنبه 25 آبانماه سال 1388 17:44
سلام یه هفته است می خوام این بی صاحاب مونده رو آپ کنم ...اتفاق های جالب زیادی هم تو این هفته برام افتاده که بخوام تعریف کنم ...شعر و داستان قشنگ هم خوندم اما اصلا حوصله ی نوشتن ندارم . سریع نرید نتیجه بگیرید که یا سرطان گرفتم یا عاشق شدم یا بالاخره معتاد !!! ( البته حالا که دارید نتیجه می گیرید ...آنفولانزای خوکی رو...
-
جومونگ یا دل نوازان ؟! مسئله اینست !
دوشنبه 18 آبانماه سال 1388 12:10
می خوام زنگ بزنم صدا و سیما بگم :" آقا غلط کردیم ! بی جا کردیم ! جومونگ سرور ماست ! اگه لطف کنید ، بگردید، ببینید یه چند تا قسمت جا افتاده و ته مونده ( حتی ما به پشت صحنه هم راضی هستیم !!) از این جومونگ تو آرشیوتون نمونده که عوض این دل نوازان پخش کنید ...ممنون می شم !!! هر کی هم گفته سریال ِ وطنی غلط کرده گفته !!...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 آبانماه سال 1388 14:09
لعنت به انتظار ! لعنت !!!!
-
کویرم !
چهارشنبه 13 آبانماه سال 1388 00:57
کویر تشنه ی باران است ببار بر من مهربان بارانم ببار... کویر در انتظار باران است کویر هیچ وقت سیراب نمی شود کویر بعضی شب ها گریه می کند کویر بعضی روزها دلتنگ می شود کویر همیشه دوستت دارد...
-
نماز خونه !
یکشنبه 10 آبانماه سال 1388 20:01
1.وارد نماز خونه ی دانشکده ی ما که می شی؛روی بردش ..( دقیقا جایی که همه ی نماز خونه ها برنامه ی جمکران و مولودی و ختم انعام و دعا های دیگه رو می زنن !! ) یه برگه زدن با این محتوا : «حلقه ی ازدواج من - طلای سفید با یک نگین - گم شده ! از یابنده تقاضا می شود با این شماره تماس بگیرد و خانواده ای را از فرو پاشی نجات دهد...
-
فمینیست نیستم اما ...
دوشنبه 4 آبانماه سال 1388 21:59
پروردگارا گریه مکن درست می شود ... *شمس لنگرودی **مردهای ایرانی به جز تعداد محدودیشون بقیه شون هیچ بویی از شرافت نبرده ان ! دختر هایی که حرف من رو قبول ندارن می تونن یکی از سه تا کار زیر رو انجام بدن ! 1. با سن زیر 25 سال رانندگی کنن !(حتما به این حرفم می رسن که مرد ها وقتی پشت ماشینشون می شینن ، سنشون به زیر 5 سال...
-
بازم وحشی!
شنبه 2 آبانماه سال 1388 22:43
ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم امید ز هر کس که بریدیم،بریدیم دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند از گوشه بامی که پریدیم، پریدیم رم دادن صید خود از آغاز غلط بود حالا که رماندی و رمیدیم،رمیدیم نام تو که باغ اِرَم و روضه خلد است انگار که دیدیم ندیدیم،ندیدیم صد باغ بهار است و صلای گل و گلشن گر میوه یک باغ نچیدیم،نچیدیم سر...
-
یهو به ذهنم اومد !
جمعه 1 آبانماه سال 1388 21:45
فکر می کنم خدا برای کشور ما یه ستاره اضافی در نظر گرفته ها !!!همچین نور چشمیش شدیم انگار !!! آخه اعزام شهیدمون به بهشت خیلی بالاست !!!! *در راستای...( خودتون می دونید دیگه !!!) **شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش ....!!!!
-
یار دل آزار !
چهارشنبه 29 مهرماه سال 1388 00:52
ای گل تازه که بویی ز وفا نیست تورا ... خبر از سرزنش خار جفا نیست تورا رحم بر بلبل بی برگ و نوا نیست تورا ...التفاتی به اسیران بلا نیست تو را ما اسیر غم و اصلا غم ما نیست تورا ... با اسیر غم خود رحم چرا نیست تورا؟ فارغ از عاشق غمناک نمیباید بود... جان من، اینهمه بی باک نمیباید بود... همچو گل چند به روی همه خندان باشی؟...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 مهرماه سال 1388 19:38
چون که از دلت می آد می آد به دل می شینه !...:) * برای یکی یه کاری انجام دادم ....اس ام اس داد « دوستت دارم !!!:) » این جمله در عین صداقت اونقذه به دلم نشست که تا نیم ساعت زل زده بودم به صفحه ی گوشیم ! یادم رفت که باید جواب بدم !! بعد نیم ساعت اس ام اس دادم : « منم دوست دارم !!!:) » اس ام اس داد : تو دستشویی بودی یا...
-
الحسد یاکل الایمان کما تاکل النار الحطب!!!
پنجشنبه 23 مهرماه سال 1388 20:11
6 سال پیش ! نفر اول :تو به فلانی حسودی می کنی !!! من: چرا این فکر رو می کنی ؟!!!!؟!! نفر اول : چون ازتو محبوب تره !!! من: نه باور کن من خودم فلانی رو خیلی دوست دارم !!اصلا اینطوری که تو می گی نیست !!! نفر اول : چرا هست ! من :...... 4سال پیش نفر دوم :تو به فلانی حسودی می کنی !!! من : چرا آخه ؟!!!! نفر دوم : چون درسش از...
-
نگاهی ...
سهشنبه 21 مهرماه سال 1388 23:53
گوش کن جاده صدا می زند از دور قدم های تو را. چشم تو زینت تاریکی نیست. پلک ها را بتکان کفش به پا کن و بیا. و بیا تا جایی که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد و زمان روی کلوخی بنشیند با تو و مزامیر شب اندام تو را مثل یک قطعه آواز به خود جذب کند. پارسایی است در آنجا که ترا خواهد گفت: «بهترین چیز رسیدن به نگاهیست که از حادثه...
-
مادربزرگ ِ گمراه!
جمعه 17 مهرماه سال 1388 17:57
عصری مادربزرگم تلفن فرمودن خونمون ! رفتم گوشی رو برداشتم . می گم : بفرمایید! می گه : سلام عشق من !! من : !!! شب رفتیم خونشون ! داشت غذا رو می کشید...شروع کردم به زبون ریختن...(کاری که به ندرت انجام می دم !) در حالت قر و قمش می گه : نیم وجبه قدت ولی زبون درازی داری ! می دونم با اون چشات می خوای سر به سرم بذاری !!! من :...
-
من مواد می خوام !
دوشنبه 13 مهرماه سال 1388 21:08
نه دیگه !! دیگه هیچ راه برگشتی وجود نداره !! نه !تو رو خدا اصرار نکن ! به جون تو اصلا نمی شه !! بابا مگه می خوام برم بمیرم !؟! می خوام برم در یک اقدام نمادین معتاد شم !!همین ! چرا ؟!! ۱۰۰۰ تا دلیل دارم !! ۱. آخه این چه اینتر نتیه که من دارم !؟!! سرعت الاغ وقتی روش ۶۰ کیلو بار باشه و بخواد از سربالایی بالا بره از سرعت...
-
عنوان؟!!بیخیال شو ؛جان مادرت !!
جمعه 10 مهرماه سال 1388 15:13
۱.من صد دفعه به این بابام گفتم هر وقت خواستن مخابرات رو بفروشن به من بگید !!! هیچ کس به من خبر نداد! تمام تابستون رفتم کار کردم ...جون کندم که یه پولی جمع کنم و مثل یه مرد( یعنی مثل یه خانوم!!) سرم رو بالا بگیرم و برم سهم خودم رو از این بی صاحاب مونده بخرم !!تا دیگه برای دلیور شدن یه اس ام اس مجبور نباشم توی بهشت زهرا...
-
من بال پرواز دارم .
سهشنبه 7 مهرماه سال 1388 22:01
آسمانت را می خواهند ولی صاعقه ات را نه . من از آن ها نیستم . تهدید هایت را هم دوست دارم ...:) / مسیح در شقایق؛ کریستین بوبن/
-
ز گهواره تا گور ...دانش بجوی !
شنبه 4 مهرماه سال 1388 23:01
سلام بر تمام همسنگران علم و دانش! امروز روز اول مهر بود و ما نوگلان باغ زندگی در حالیکه توی این ترافیک،نزدیک بود پژمرده بشیم،خومون رو به دانشگاه رسوندیم! بعداز اینکه با مشقت های بسیار، سینه خیز به کلاس رسیدیم؛فهمیدیم که چه رودستی خوردیم!! واقعا حیف از اون پول تاکسی !!! استاد رو نمی دونم از کدوم کوره داهاتی پیدا کرده و...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 مهرماه سال 1388 19:57
خانوم همسایه : من می خوام کسی مدیر ساختمون بشه که دیگه ما رو زیاد تو درد سر نندازه ! آخه من که مرد بالا سرم نیست ! مادر گرامی : آخییی...خدا بیامزد شون! نور به قبرشون بباره ! ایشالا هر چی خاک ایشونه ...بقای شما باشه ! خانوم همسایه : نه بابا!!! اون لند ِ هور که نمرده !!! مادر گرامی : ا ِ ا ِ ا ِا ِ...!!! پس چی شدن ؟!...
-
بدون عنوان!
پنجشنبه 2 مهرماه سال 1388 12:26
به قول رفیقی؛ هوا نا فرم دو نفره است ....
-
عربستان ؟!!
چهارشنبه 1 مهرماه سال 1388 11:22
رفتیم مشهد ! 1.در بدو ورود به توانایی راننده ی قطار آفرین گفتیم که چی جوری بدون ریل قطار رو دزدیده و ما رو کویت آورده !!! همین جوری مشغول تحسین راننده ی قطار بودیم که یک راننده ی تاکسی اومد جلو و با لهجه ی مشهدی پرسید کجا می رید ؟! اون جا بود که فهمیدیم مثل اینکه راننده ی بیچاره تلاش خودش رو کرده و لی قبول کنید روندن...
-
داستان کوتاه (بخونین نمادین!)
شنبه 28 شهریورماه سال 1388 15:56
صف چند وقت پیش بود،که توی یکی از همین فروشگاه های بزرگ. مردم توی صف صندوق ایستاده بودند که پول جنس هایشان را بدهند و بروند ؛ اما صندوق دار داشت با تلفن حرف می زدو کاری به کار آن ها نداشت که این پا و آن پا کنان، او را نگاه می کردند که کی تلفنش تمام می شود . صف که طولانی تر شد ، آخری ها یکی دو دقیقه که ایستادند و دیدند...
-
آدم برفی!
جمعه 27 شهریورماه سال 1388 12:09
سلاااااااااااااااااااااااااااام به همه ی دوستای عزیز ! هم سنگر ها ی وفادار !! من زنده و سالمم ! و سر خوش و سر شار از شادی این موفقیت که حتی در امتحان معادلات نیز کوتاه نیامدم و برگه ی سفیدم را پیش کش استاد کردم تا مشتی باشد بر دهان استکبار بزرگ ! خوشحالم که تا آن جا که توانستم وظیفه ام را در برابر این فتنه ( گروهک...
-
شما خوب هستید ؟ خانوم ، بچه ها چطورن ؟!
پنجشنبه 19 شهریورماه سال 1388 17:51
۱.بحمدالله فاز اول عملیاتی امتحانات تموم شد ! در این فاز عملیاتی استادان به قصد انتقام به ما حمله کردندو ما هم در یک پاتک جانانه آن ها را دست خالی گذاشتیم ! - و من الله توفیق!- این دشمن تا دندان مسلح با در دست داشتن به روز ترین ابزار های جنگی دنیا -اعم از نمره ؛کارنامه ؛ معدل ؛ آموزش دانشگاه و سلاح ها ی مشروطی -...
-
عنوانش یادم رفت !
شنبه 14 شهریورماه سال 1388 21:38
یه سینی با دو تا استکان (که توش چایی خورده شده !) می ده دستم و می گه : می بری دو تا چایی بریزی بیاری ؟! سرمو رو تکون می دم یعنی که باشه . سینی رو می گیرم می برم تو آشپزخونه می ذارم تو ظرفشویی و برمی گردم. وقتی می رسم سر سفره میبینم یه جوری نگاهم می کنه ! انگار که منتظر یه چیزی باشه ! یادم می افته گه چیزی تو دستم نیست...
-
انتخاب واحد ! (یا چگونه مطابق قانون جنگل زندگی کنیم !)
پنجشنبه 12 شهریورماه سال 1388 20:29
صبح الطلوع باید بری دانشگاه که چی ؟! برنامه ی بد بخت شدنت رو برای ترم بعد بریزی !!( کنایه از این که انتخاب واحد کنی !)من شنیده ام که قبلن ها ملت می رفتن توی صف می ایستادن و واحد می گرفتن !( فکر کنم یه چیزی شبیه تنور نون وایی بوده که از توش به جای نون ...واحد در می آوردن می دادن دست مردم!!) ولی الان دیگه ما پیشرفته شده...