رایحه ی دوست

دیوانه ها هم دل دارند

رایحه ی دوست

دیوانه ها هم دل دارند

66

"دلتنگی"

خوشه ی انگور ِ سیاه است.

  لگد کوبش کن.

  لگد کوبش کن. 

  بگذار ساعتی سربسته بماند، 

            مستت می کند اندوه... 


*شمس لنگرودی

65

برای ستایش *تو*
همین کلمات روزمره کافی است
همین که کجا می روی ، دلتنگم.

برای ستایش *تو*
همین گل و سنگریزه کافی است

تا از *تو* بتی بسازم...




*شمس لنگرودی

64

سلامتی زندونی های بی ملاقاتی ...

63

اولین کسی که موبایل رو ساخت، دانشمند نبود... عاشق بود ... طاقت انتظار رو نداشت ....

صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت
ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت

گل بخندید که از راست نرنجیم ولی
هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت

گر طمع داری از آن جام مرصع می لعل
ای بسا در که به نوک مژه‌ات باید سفت

تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد
هر که خاک در میخانه به رخساره نرفت


سخن عشق نه آن است که آید به زبان
ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شنفت

اشک حافظ خرد و صبر به دریا انداخت
چه کند سوز غم عشق نیارست نهفت...


62

مهربانم، ای خوب!

یاد قلبت باشد یک نفر هست که اینجا

بین آدمهایی که همه سرد و غریبند با *تو*

تک و تنها، به *تو* می اندیشد...

و کمی

دلش از دوری *تو* دلگیر است....

مهربانم ای خوب!

یاد قلبت باشد، یک نفر هست که چشمش

به رهت دوخته ، بر درمانده

و شب و روز دعایش این است

زیر این سقف بلند، هر کجا هستی، به سلامت باشی...

و دلت همواره، محو شادی و تبسم باشد

مهربانم ای خوب!

یاد قلبت باشد، یک نفر هست که دنیایش را

همه هستی و رویایش را

به شکوفایی احساس تو پیوند زده

و دلش می خواهد لحظه ها را با تو به خدا بسپارد

مهربانم  ای خوب!

یک نفر هست که با *تو*

تک و تنها با *تو*

پر اندیشه و شعر است و شعور

پراحساس و خیال است و سرور

مهربانم این بار یاد قلبت باشد

یک نفر هست که با تو به خداوند جهان نزدیک است

و به یادت هر صبح گونه سبز اقاقی ها را

از ته قلب و دلش می بوسد

و دعا می کند این بار که *تو*

با دلی سبز و پر از آرامش، راهی خانه خورشید شوی

و پر از عاطفه و عشق و امید

به شب معجزه و آبی فردا برسی...


61

من از دست غم*ت*

چه مشکل ببرم جان ...