-
116
یکشنبه 21 خردادماه سال 1391 22:20
دلم گرفته ... بس که این عقل حسود جاش رو تنگ کرده! کاش یکی پیدا شه وفقط به خاطر دل خودش ، تمام قوانین عاقلانه ی دنیا رو زیر پا بذاره.... تا دلم امیدش رو برای زنده موندن و نفس کشیدن زیر بار سنگ سنگین عقل از دست نده !
-
115
چهارشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1391 20:58
شما هر کاری رو برای چی انجام می دید؟ چند درصد کارها رو برای دلتون ،عشقتون ، خانواده یا "دوستتون" انجام می دید؟ و چند درصد کار ها رو برای جلب نظر و یا به خاک مالوندن پوزه ی کسایی انجام می دید که فی الواقع نبودنشون برای شما بهتر از بودنشونه ؟
-
114
یکشنبه 20 آذرماه سال 1390 22:23
سیاست ، جنسش کثیفه ! وقتی وارد یه رابطه ی دو نفره بشه ، دیر یا زود رابطه رو به گند می کشه ! چون سادگی و صداقت رو ازش می گیره...
-
113
پنجشنبه 10 آذرماه سال 1390 10:56
اخلاق خیلی بد من اینه که وقتی حوصله ندارم و یکی می آد که با من حرف بزنه ، بهش نمی گم که الان اصلا حوصله ات رو ندارم ! یا وقتی از کسی توقعی دارم و انجام نمی ده ، بهش نمی گم که هی فلانی !! من ازت توقع( به حَقّه !) انجام این کار رو دارم و تو انجام نمی دی و داری اعصاب منو خورد می کنی ! اصلا نمی فهمم چرا و از کی این ارزش...
-
112
پنجشنبه 19 آبانماه سال 1390 02:41
یکی از درد هایی که مثل طوفان از راه می رسه و می تونه در چند لحظه یه زن رو نابود کنه ، "ترس از دست دادنه ".... ترس از دست دادن عزیزی که شاید الان مثلا کنارش نشسته یا زل زده تو چشماش یا دارن با هم می خندن یا چایی می خورن اما یهو این ترس میآد سراغش " که نیاد اون روزی که نباشی کنارم عزیزم .... " اگه...
-
111
شنبه 7 آبانماه سال 1390 02:06
بدترین درد توی دنیا اینه که نفهمه تو اوج عصبانیت هم چقدر دوستش داری...
-
110
پنجشنبه 5 آبانماه سال 1390 01:10
حالا که موهایم را قرمز کرده ام و فکر رفتنم ( همیشه به فکرِ فرارم ) دوست داشتم کسی مثل نادر این جا بود روسری ام را آرام ... خیلی آرام ... از سرم بر میداشت قرمزیِ موهایم را نوازش میکرد ( "حتی فکرش هم شاعر ترم میکند" ) ... طوری که همه ی بینندهها ببینند در آغوشم میکشید به جای دعوا سرِ حضانتِ ترمه...
-
109
دوشنبه 2 آبانماه سال 1390 22:09
کاش هر کسی موقعیتش رو تو زندگی بقیه بفهمه ... بفهمه که دقیقا کجای زندگیه یه نفر وایساده! نه خودش رو کمتر ببینه، نه بیشتر !...
-
108
چهارشنبه 27 مهرماه سال 1390 01:06
برای بدست آوردنت، کم کم آدم دیگری می شم...
-
مرثیه-2
یکشنبه 17 مهرماه سال 1390 00:26
در مورد پست قبلی باید بگم که به شخصه علاقه ی زیادی به استیو جابز دارم و به نظرم "مرد بزرگی" بوده!
-
مرثیه
جمعه 15 مهرماه سال 1390 23:33
خیلی بد موقع مُردی دوست من ! دقیقا چند روز قبل از استیو جابز ! آخه اینم وقت بود ؟! تو که می دونستی ! کسی به این اهمیت نمیده که تو کجا زندگی می کنی و اون کجا ! کسی به این اهمیت نمی ده که اگه فقط موقعیت مکانیتون رو عوض می کردن ، شاید الان این تو بودی که یک شرکت بزرگ بین المللی به بزرگی اپل داشتی و موقع مرگت همه می...
-
107
چهارشنبه 13 مهرماه سال 1390 23:27
بی *تو * در می یابم چون چناران کهن از درون تلخی واریزم را کاهش جان من این شعر من است.... آرزو می کردم که تو خواننده ی شعرم باشی راستی شعر مرا می خوانی؟ نه، دریغا، هرگز باورم نیست که خواننده ی شعرم باشی.... کاشکی شعر مرا می خواندی....
-
106
شنبه 2 مهرماه سال 1390 03:12
دوست داشتن کافی نیست آدم احتیاج داره که مطمئن باشه ، کسایی هستن تو این دنیا که براش "می میرن"...
-
105
جمعه 1 مهرماه سال 1390 02:00
شو هر آدم ، اگه از ایناییه که کارش با کامپیوتر و لپ تاپ زیاده ، باید لپ تاپش رو برداره ، بیاره تو هال ، یه جایی که قشنگ بشه دیدش ! که صدای آدم رو هم خوب بشنوه ، تلویزیون رو هم بلند کنی، هی بگی این کیه ؟ اون کیه ؟ یا اگه تو آشپزخونه داری یه موقعی کاری می کنی هی بلند بلند بگی : فلان فیلم رو دیدی؟ خیلی قشنگه ! راستی...
-
104
پنجشنبه 31 شهریورماه سال 1390 02:26
یه موقع هایی دلت می سوزه ، از ته تهش! معنی کلمه ی "ای کاش" و "حسرت" با تمام وجود حس می کنی ! و اون حسرت ، در اون لحظه ی خاص، چنان داغی رو دلت می گذاره که اگه صد سال هم بگذره و به ده برابرش هم برسی ، بازم اون داغ نه تنها سرد نمی شه ! بلکه بیش تر جون می گیره !
-
103
دوشنبه 28 شهریورماه سال 1390 17:54
سرُم دستم بود که گیر دادم می خوام برم دستشویی ! مامان کمکم کرد که بلند شم و راه برم که سرم گیج نره ! دم در دستشویی گفتم دیگه خودم می تونم و سرم رو از دستش گرفتم . به محض اینکه در دستشویی رو بستم ، یهو دیدم خونم برگشته تو لوله ی سرم !وحشت کردم از دیدن او همه خون که از تو رگم راه افتاده بود و می رفت که برسه به کیسه ی...
-
102
جمعه 25 شهریورماه سال 1390 13:59
حتی وقتی مریضم ، هیچ درمانی مثل دیدن تو نیست .
-
101
جمعه 25 شهریورماه سال 1390 00:13
لعنت به ساعت های بعد از جدا شدن از تو ! لعنت !!!
-
100
سهشنبه 22 شهریورماه سال 1390 22:50
سخت ترین کار دنیا، زن و ایرانی را، توام بودن است ! چون نه تنها محدودی ، نه تنها کلاس و شعور "عموم" مردهای ایرانی پایینه و نه تنها باید توهین و تحقیر رو عملاو لفظا، تحمل کنی ، بلکه درد هم می کشی از این که می بینی یه عده که هم جنست ان ، مغزشون کم کم داره فاسد می شه ! ... یادشون میره که چه دنیای بزرگی ان ! چقدر...
-
99
یکشنبه 20 شهریورماه سال 1390 13:31
اون لحظه که نسیم خنک می خوره تو صورتت و لابه لای موهات می پیچه رو تصور کن ! ... دیدنت از اون خیلی بهتره ...
-
98
پنجشنبه 17 شهریورماه سال 1390 02:24
شب ها ، نصفه شب ها ، مخصوصا مواقعی که هجوم فکر و خیالت ، خواب رو ازم می گیره ، زمزمه کردنش ، عالمی داره واسه خودش ... : ترا من چشم در راهم شباهنگام که می گیرند در شاخ " تلاجن" سایه ها رنگ سیاهی وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم ترا من چشم در راهم. شباهنگام.در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند در آن...
-
97
چهارشنبه 16 شهریورماه سال 1390 21:43
زندگی رو نمیشه گدایی کرد ! باید بدستش آورد...
-
96
سهشنبه 8 شهریورماه سال 1390 17:06
گفته بودم محبت رو دوست دارم ؟ محبتی که بین دو نفر ، مثل یه ریسمان محکم باشه! که دو طرف دو سر این ریسمان رو محکم نگه داشته باشن که هم دیگه رو گم نکنن تو این دنیای شلوغ و در بر هم . که قلبشون به این ریسمان و آدمی که اون سر ریسمان آروم شه ! نه محبتی که یه طرف ، صبح به صبح کاسشو بگیره دستش و بره بشینه سر راه اون یکی، که...
-
باید دلت رنگی بگیره!
پنجشنبه 3 شهریورماه سال 1390 22:17
- شب ها که به آسمان نگاه می کنی ، چون من در یکی از ستاره ها هستم و چون من در یکی از ستاره ها می خندم ، پس برای تو مثل این است که همه ی ستاره ها می خندد. تو ، فقط تو، ستاره هایی داری که می توانند بخندند! و باز خندید. - و وقتی تسلی پیدا کردی ( آدم همیشه در هر غمی تسلی پیدا می کند) از اینکه با من آشنا شده ای خوشحال خواهی...
-
95
پنجشنبه 3 شهریورماه سال 1390 15:05
اینکه داری میبینی، زندگیته ! پرده ی سینما نیست که اینجوری نشستی داری نقش بازی ِ بقیه رو توش تماشا می کنی !
-
94
پنجشنبه 3 شهریورماه سال 1390 02:45
می خواهم برایت شعری بنوسم ! نه که در کنارم نیستی،باز شاعر شده ام... از خودم بگذریم! چون هرچه نوشتم، سرانجامش یا خط خطی بود، یا مچاله در سطل آشغال ... هیچ خطی ، هیچ نوشته ایی حرف دلم نیست .... کلمه ها انگار شانه خالی می کنند... نمی دانم به عشق من نمی آیند یا به قامت تو ... بلند می شوم، تمام کتاب هام رو به هم می ریزم ،...
-
...
چهارشنبه 2 شهریورماه سال 1390 02:45
الهی ! رفتار من با تو، چنان است که انگار بر گردنت حق نعمت دارم تو مرا صدا می زنی و من از تو روی می گردانم ... تو بر من، مهر می ورزی و من با تو نامهربانی می کنم ... تو با من، طرح دوستی می ریزی و من رد می کنم ... اما این رفتار ناشایست، تو را از رحمت و لطف به من باز نمی دارد و مانع تقضل و عطایت نمی ش ود :’| . ... * دعای...
-
92
یکشنبه 30 مردادماه سال 1390 23:08
طفلی به نام شادی، دیریست گمشده ست با چشمهای روشن ِ براق با گیسویی بلند به بالای آرزو هرکس از او نشانی دارد ما را کند خبر این هم نشان ما یک سو خلیج فارس سوی دگر خزر» از : محمدرضا شفیعی کدکنی
-
90
جمعه 21 مردادماه سال 1390 00:08
دهنمان از دست این سریال های آموزنده ی ماه رمضون سرویس شده است ! از 3-4 تا سریال کوفتیی که پخش می کنه ، 5-6 تاش درمورد ارتباط آزاد دو جوان نا محرم است ! این " شاید برای شما هم اتفاق بیفتد" که عالیه !!! همش داره اتفاق هایی که شاید برای دو تا جوون بیفته رو بررسی می کنه !!! همشون هم هی دارن به دختر های جوون...
-
89
پنجشنبه 13 مردادماه سال 1390 21:47
یه موقع هایی هم هست که فکر می کنی چقدر جاش تو همین لحظه کنارت خالیه .... در حالیکه ممکنه تو اوج خنده باشی، یا تو اوج گریه ! یا حتی تنها سرت رو تکیه داده باشی به شیشه ی ماشین...