رایحه ی دوست

دیوانه ها هم دل دارند

رایحه ی دوست

دیوانه ها هم دل دارند

ز گهواره تا گور ...دانش بجوی !

سلام بر تمام همسنگران علم و دانش!

امروز روز اول مهر بود و ما نوگلان باغ زندگی در حالیکه توی این ترافیک،نزدیک بود پژمرده بشیم،خومون رو به دانشگاه رسوندیم!

بعداز اینکه با مشقت های بسیار، سینه خیز به کلاس رسیدیم؛فهمیدیم که چه رودستی خوردیم!!

واقعا حیف از اون پول تاکسی !!!  

استاد رو نمی دونم از کدوم کوره داهاتی پیدا کرده و آورده بودن ! (احتمالا گفته بود من نمی تونم درس بدم !! اون هام گفته بودن اشکالی نداره جانم این برگه ها رو بگیر! مثل یه گوینده ی اخبار فقط از روشون بخون ! بعضی جاهاش رو هم انتخابی بنویس که نگن داره مثل اخبار گوها فقط می خونه !

 

ماهم نشستیم مثل چند تا بچه ی خوب به درس گوش کردیم !( آره !! درست فهمیدی! منظورم همین بود که نشستیم ته کلاس از  اون ردیف اول شروع کردیم به مسخره کردن بچه ها ! ماشاالله نزدیک 200 نفر هم هستن ! حسابی سرمون شلوغ بود ! بعضی ها رو هم که یه چند وقتی بود ندیده بودیم ...تا حالا این قدر کار نریخته بود رو سرم !!

 

بعد یهو متوجه شدیم که موبایل های همه داره تک تک زنگ می خوره ! (ما هرچی به این صفحه ی لا مصب گوشی زل زدیم دریغ از یه مزاحم که زنگ بزنه فوت کنه !

متوجه شدیم که مسئله داره فراگیر می شه ! حتی بعضی ها دو-سه بار گوشی به دست می رفتن بیرون !!! ( ما همچنان دچار افسردگی حاد شده بودیم !!) 

 

خلاصه در حالیکه ما همچنان افسرده و از دنیا زده بودیم (من حتی می خواستم خودم رو از پله ی اول دم دانشکده پرت کنم پایین ..دیدم ارتفاعش اونقدر نیست که بمیرم،  ترسیدم فلج بشم بمونم رو دست پدر  مادرم ، برای همین منصرف شدم!)..کلاس تموم شد!  

رفتیم طرف سایت!! دیدیم :به !!!!

جماعت دانشجو ( دور از جون شما !) مثل مور و ملخ ریخته توی سایت !! فکر می کنم بعضی ها فقط خواسته بودن که سنت اول مهر رو به جا بیارن ! آخه طفلکی ها احتمالا فکر می کنن که روز اولی که کلاس ها شروع می شه ، شگون نداره تو خونه بمونن!!! 

به حموم عمومی گفته بود زکی !!! جای سوزن انداختن نبود ! چه برسه به لپ تاب پهن کردن ! 

با چه بدبختیی یه جا پیدا کردیم برای پهن شدن! آخه می خواستیم به search علمی مون بپردازیم !( بازم درست فهمیدی ! به هر حال دانشجو هم به بازی و دانلود آهنگ احتیاج داره دیگه !نداره ؟!خصوصا دانشجوی افسردگی گرفته !!

 

عصر برگشتم خونه روم نمی شد بگم خسته ام !  

نظرات 16 + ارسال نظر
حامد شنبه 4 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:13 ب.ظ http://dakhmeh.blogsky.com

مگه ترم چندمی که پاشدی اول مهر رفتی دانشگاه؟!؟!؟!؟
کلاسهای تا قبل از حذف و اضافه برای نو رسیده های ترم اوله

با اجازه ی بزرگتر ها ...گوش شیطون کر ...چشمش هم کور !! ترم ۳ !!!D:
بچه هم خودتی !D:

مهسا شنبه 4 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:25 ب.ظ http://www.jabe.ir

دوست عزیز وبلاگ جالب داری، اگر واسه وبلاگت عکس لازم داشتی به جعبه سر بزن

موفق و پایدار باشید

:))
گیر دادی ها !!!؛)
چشم !:)

صالح شنبه 4 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:31 ب.ظ

:))))))))))))
خیلی باحال بود! واقعا گویای واقعیت بود!!! ولی نمی دونم چرا جمله ی آخر رو یه جور دیگه دوست دارم!!!!
دیگه همه چی رو رسوند!!!

مقسی !:)
بلی ! گفتم سخنی نرانم که گویند شرم باد این دختر را !!D:
اختیار دارید !قابلی نداشت !؛)
خب حالا چرا سوت می زنی ؟!!D:

[ بدون نام ] شنبه 4 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:32 ب.ظ

منظورت از عصر شبه دیگه؟ شب برگشتی خونه نه عصر! این آقای حامد چه دل خجسته ای داره! تمام کلاسای ما به جز یکی تشکیل شد!!!!!!

ساعت ۶-۷ !! تقریبا موقعی که آفتاب داشت غروب می کرد !!
دقیقا ما هم همینطور !!!! تازه اون یکی هم آزمایشگاه بود !!D:

افروز شنبه 4 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:34 ب.ظ

منم شدم مثل شیما! یادم رفت اسممو بنویسم!!!

شما ها اگه اسمم ننویسین من می تونم بگم ؛ دقیقا کدومتون هستین !!:)

باران شنبه 4 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:50 ب.ظ http://www.baran-15blogsky.com

سلام وبتون خیلی جالبه خوش حال می شم به کلبه حقیر من هم سری بزنید البته فکر نمی کنم کلبه من به قشنگی کلبه شما باشه ولی قابل تحمله
منتظرم
باران

این حرفا چیه عسیسم!؟!!
کلبه درویشی ما که در اندازه ها نیست !!!
اومدم ! وبت خیلی خوبه !!!:)
یه چیزی در حد یه آپارتمان ِنو ساز ِدوبلکسه ! نه کلبه درویشی !؛)

یـــــک یکشنبه 5 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 07:18 ق.ظ

وااااااای ! بازم کلیات با این پستت حال کردم (دقیقا همین شکلی!) عاشقه اینجور نوشتنتم

بذار برات یه خاطره از دیروز تو دانشگاه تعریف کنم:
رفته بودیم واحد مربوطه که ژتون غذا بگیریم! سیستم بهم ریخته بود باید دوباره اسممون رو وارد کامپیوتر می کردیم تا شماره بگیریم! یه پسره جلوی من بود اسمش رو گفت ژتونش هم گرفت! مسئول مربوطه بهش گفت: شماره ات 42 هست.
پسره: بله؟!
آقاهه: شماره ی شما 42 هست، دفعه ی بعد که اومدی فقط شمارتو بگو!
پسره: (یه کم عین احمقا نگاه میکنه!)
آقاهه: عزیزم! 42 هستی! باید شماره بگی!
پسره: آهان! یعنی هر دفعه یه شماره باید بگم؟!!
آقاهه: مگه من اینجا نشستم با تو بازی کنم!!!!!! میگم باید شماره ی خودت رو بگی!
پسره: خب من نمی دونم شمارم چنده؟!


نمی فهمم اینا چطوری کنکور قبول میشن!

خواهش دارم !:)
خجالتم ندید !:">
=))
=))
:))
خب بابا بنده ی خدا اولین باره می آد دانشگاه هول شده !!!(ولی انصافا خیلی ابله بوده !!!D:)
حالا شما هوای این سال اولی ها رو داشته باشین ...گناه دارن!؛)

پریا یکشنبه 5 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 04:01 ب.ظ http://tnt88.blogfa.com

عزیز اول مهر که مال بچه مچه هاس . ما سال بالایی باید دیرتر بریم

بلی می دونم !!!ولی آخه من یه مدت مدیدی بود دانشگاه نرفته بودم ...کم کم داشت آدرس دانشگاه یادم می رفت !!!D:
گفتم برم تا کسی نیومده از امکانات سایت استفاده کنم !(اینترنت مجانی !!!) بعد فهمیدم که همه ی بچه ها یه صدا دارن بهم می گن که : خودتی !!!D:

شیما یکشنبه 5 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 07:08 ب.ظ

باحال بود.

فکر کنم از دیروز تا حالا نزدیک به صد دفعه این سوال رو ازت پرسیدم و تو هم همش جواب سر بالا دادی !!!
عسیسم !!گلم !! خانومم !!! چه مرگته !؟!!
بابا اگه از ما دلگیری بیا بگو دیگه ! چرا این جوری می کنی ؟! من که فکر نمی کنم کاری کرده باشم که ناراحتت کرده باشم ولی پیشاپیش می گم که غلط کردم !!!

شیما یکشنبه 5 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:14 ب.ظ

قاطی می کنی چراکلا حال و حوصله نظر طولانی نوشتن نداشتم.ولی گفتم یه چیزی بنویسم که بفهمی سر زدم.
اصلا بیا الان واسه تک تک پارا گرافات نظرمو می نویسم که نیای بزنی پا چشمونو کبود کنی
اولا راجب استاد گل ما بد صحبت نکن.به این توپی استاد گیر نمیاد.بچه فقط خجالتی بود.دو سه دفه که باهاش گرم بگیریم یخش آب میشه.وقتی دو جلسه دیگه اومد زد پشتت گفت محد چطوری یا بهتری(از اونجایی که من خیلی آدم شناسم حدس زدم وقتی یخ استاد وا شه با توجه به شخصیتش این سوال لوس و بی مزه و حال بهم زنو میپرسه) می فهمی که چه استاد شاخی داریم این ترم.تازه این مژدرم بدم که عوض بشو نیس
سایتم که دیگه چی بگیم.کلا ملت جنبه اینترنت مجانی ندارن دیگه.کاریشم نمیشه کرد.یکیش خود من!
خوب مثلا اگه روت میشد و میگفتی فک میکنی کسی میومد بت بگه خسته نباشی.نه بابا. ازاین خبرا نیس.تا ازدهنت درمیومد که خستم همه میگفتن به درک.چیکارت کنم.خوب نرو دانشگا.مگه واسه ما درس میخونی که بما میگی.نکنه میخوای ترک تحصیل کنی؟ْْ!!! چی؟!!معتاد شدی؟شیشه؟!!!...........
خب چه کاریه اصلا مسائل دانشگارو ببری تو خونه بگی؟!

=))
آهان ! حالا درست شد !! من نظر طولانی می خوام !!:)
پر رو هم خودتی !D:

راستی دیروز با یه معتاد به شیشه تو رادیو مصاحبه می کردن ...می گفت من می خواستم تریاک رو ترک کنم ؛ اومدم سراغ شیشه !!!!! واقعا آدم دلش به حال آدمی در این حد ابله می سوزه !!!

آهان! یعنی می گی بریزم تو خودم غم باد بگیرم !؟!:(

خوده خوم دوشنبه 6 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:55 ب.ظ http://www.khodamokhodam.blogsky.com

به به این اخلاقت که دیگه محشره (هموون دید و بازدید!) آخه یه سریا فقط با دیدش سر وکار دارن، آدم دوس داره خففشون کنه
آره این مگسه واسه توهم میاد؟!!!
اصا عین سیریش(!) چسبیده به موس، ول کنم نی
اه اه اه اه

تازشم قرار شده اگه همین جوری ادامه بدم برم دانشگاه (میگن یه جای باکلاسیه بر وزن تیمارستان!!!) (شرمنده) (باشه بابا خودمم)

میهای شمارتو بده من دس به تکم خوبه!
چون اصرار میکنی فوتم میکنم!!!

خواهش می کنم ..:*
این احترامی که به بقیه می ذاری منو کشته !!
نه ! فکر کنم کدی رو اشتباه ( یا از قصد !D:) وارد کردی که این جوری شده !؛)

بر وزن تیمارستانش رو درست گفتی ولی در مورد با کلاس بودنش باید بگم که گول خوردی !!! به قول دوستم همون کارخانه ی هیولا هاست !D:
آخ جوووووون !!! چشم ! شماره هم بهت میدم !:)

صالح دوشنبه 6 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 10:34 ب.ظ

مگه وقتی تو بعد جمله ی آخرت سوت زدی، من چیزی گفتم!!؟
راستی! شیما، چطوری یا بهتری!!؟

خب می خواستی بگی ...مگه من گفتم نگو !!D:
؛)
یه پیشنهاد بهت می کنم ! شیما اعصابش خط خطیه زیاد سر به سرش نذار !؛)

شیما سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:40 ب.ظ

اعصاب من خط خطیه؟!!!!اینو بد اومدیا.تو و زهرا که از من عصبی ترینمن حالا دو سه روزه تو مودم نیستم فقط!!!
بهههههههه صالح!!!!من که چطورم.میگم چقد این ته اخلاقای دهمل واسم آشنا بود.نگو شخصیتش شبیه تو بوده!!!آخ جون که بالاخره فهمیدم.خیلی وقت بود ذهنم درگیر شده بود داشت دیگه میرفت رو اعصاب

با من داری کل کل می کنی داش، چرا پای زهرا رو وسط می کشی ؟!!
من اینجوری نبودم ...شما ها این جوریم کردین !!D:
شاهد هم کم ندارم !!!:)
فکر نمی کنم این جا؛ جای مناسبی برای ضایع کردن و کل کل گذاشتن باشه !
خط بالایی برای تو و صالح و خودم بود .امیدوارم جدی بگیریم !:)

شیما سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:45 ب.ظ

در راستای از نحصی درآوردن تعداد نظرات فقط اومدم بگم چطوری یا بهتری؟!!!1

اتفاقا من از این سوال به شدت خوشم می آد !!!!!!
من خیلیییییییییی بهترم !!!D:

شیما سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 10:06 ب.ظ

تو که میدونی من از کل کل بدم میاد.ولی اگه اسم اینا کل کل بود من شرمندم.دیگه تکرار نمیشه.قول

خواهش می کنم عسیسم !!:)

خوده خوم جمعه 17 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 08:49 ب.ظ

ااااااا
اینجارووو
تو میخواسته بودی شمارتو بدی به من
اره
اره
اره
اااااااا

حیف شد کیسه مناسبی بودی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد