-
88
چهارشنبه 12 مردادماه سال 1390 01:42
یه موقع هایی هست که منتظر می شینی تا شاید دلش برات تنگ شه ....
-
87
شنبه 1 مردادماه سال 1390 21:32
مدامم مست می دارد نسیم ِ جعد گیسویت خرابم می کند هر دَم فریب ِ چشم ِ جادویت پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت ؟
-
86
دوشنبه 13 تیرماه سال 1390 18:45
دلم شور می زنه ! یه چیزی توی دلم هی بالا و پایین می پره و هزار تا فکر و خیال می آد تو سرم ! *خدایا! گوشی ِ هیچ مسافر ِتو راهی رو ،خاموش نکن لطفا! مرسی! :(
-
85
دوشنبه 13 تیرماه سال 1390 02:08
الان یه بار دیگه شعر 79 رو خوندم ، خیلی خوب بود !:) *فش نده ! من که گفتم می خوام این جا توئیت کنم !:)
-
84
دوشنبه 13 تیرماه سال 1390 02:02
خیلی لات و بد دهن شدم !!! (تازه داره از خودم خوشم می آد !!! )
-
83
دوشنبه 13 تیرماه سال 1390 01:42
یه موقع هایی هم دلت می خواد با وبلاگت مثل توئیترت رفتار کنی!!! اصلا کاربری این ها کجا تعریف شده مثلا ؟!! 1. خدایا به ما هیچی نده ، فقط جرئت عذر خواهی بده ! 2. بعضی آدم ها رسما به آدم توهین می کنن ! فقط موقعی که به آدم احتیاج دارن پیداشون می شه!!! آدم حس ابزار می کنه! اینجاست که آدم فکر می کنه نکنه من شبیه آدمای احمقم...
-
82
دوشنبه 13 تیرماه سال 1390 00:38
خیلی از اتفاقات یا رفتار های دیگران در واقعیت اصلا قابل اعتراض نیست !! مثلا نمی تونی به یه نفر اعتراض کنی که چرا دلت برای من تنگ نمی شه ! یا اعتراض کنی که چرا منو دوست نداری ! یا چرا من برات مهم نیستم ! مثلا نمی تونی اعتراض کنی که من چرا خوش شانس نیستم !( دقت کن ! می تونی غر بزنی که چرا بد شانسم ولی نمی تونی بگی چرا...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1390 01:47
در اشتیاق گلی که نچیده ام می لرزم ! شمس لنگرودی
-
81
چهارشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1390 00:34
بعد اصلا حوصله نداری ها ! اصلا ! اما یهو خیلی خوشحال می شی ! چرا؟ چون می بینی که بازی بارسلونا- رئال مادریده! چون مطمئنی که این بازی رو می بینه و حتی یه جوری برنامه ریزی می کنه که سر بازی حتی کسل نباشه ! بعد می شینی به چرخش شیرین توپ تو زمین نگاه می کنی! *بعد بارسا که گل می زنه ، با وجود اینکه رئال مادریدی ها خوش تیپ...
-
80
سهشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1390 19:55
این هوای بهار بد جوری دل آدم رو می سوزونه ... بد جوری ...
-
79
یکشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1390 20:58
اگر مراد تو ای دوست بی مرادیِ ماست مراد خویش دگرباره من نخواهم خواست! اگر قبول کنی ور برانی از بر خویش خلاف رای تو کردن خلاف مذهب ماست میان عیب و هنر پیش دوستانِ کریم تفاوتی نکند، چون نظر به عین رضاست عنایتی که تو را بود اگر مُبَدَّل شد خلل پذیر نباشد ارادتی که مراست مرا به هر چه کنی دل نخواهی آزردن که هر چه دوست...
-
78
جمعه 9 اردیبهشتماه سال 1390 23:18
رفتار من عادی است اما نمی دانم چرا این روزها از دوستان و آشنایان هر کس مرا می بیند از دور می گوید : این روزها انگار حال و هوای دیگری داری ! اما من مثل هر روزم با آن نشانی های ساده و با همان امضا ، همان نام و با همان رفتار معمولی مثل همیشه ساکت و آرام این روزها تنها حس می کنم گاهی کمی گنگم گاهی کمی گیجم حس می کنم از...
-
77
سهشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1390 21:30
چشمان *تو* عین الیقین من قطعیت نگاه *تو* دین من است...
-
76
دوشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1390 22:08
دنیای ساده ی من چقدر زیبا می شود وقتی که *تو* هستی... این اتاق ساکت و سرد بهشت رضوان می شود وقتی *تو* بیایی...
-
75
یکشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1390 22:04
در زمان سلطان محمود میکشتند که شیعه است زمان شاه سلیمان میکشتند که سنی است زمان ناصرالدین شاه میکشتند که بابی است زمان محمد علی شاه میکشتند که مشروطه طلب است زمان رضا خان میکشتند که مخالف سلطنت مشروطه است زمان پسرش میکشتند که خرابکار است امروز توی دهناش میزنند که منافق است و فردا وارونه بر خرش مینشانند و...
-
74
یکشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1390 21:48
میان تاریکی *تو* را صدا کردم سکوت بود و نسیم که پرده را می برد . در آسمان ملول ستاره ای می سوخت ستاره ای می رفت ستاره ای میمرد ! *تو* را صدا کردم *تو* را صدا کردم تمام هستی من ... چو یک پیالۀ شیر میان دستم بود نگاه آبی ماه به شیشه ها می خورد ترانه ای غمناک چو دود بر می خاست ز شهر زنجره ها چو دود میلغزید به روی پنجره...
-
73
جمعه 2 اردیبهشتماه سال 1390 16:45
من به آغاز زمین نزدیکم. نبض گل ها را می گیرم. آشنا هستم با ، سرنوشت تر آب، عادت سبز درخت. روح من در جهت تازه اشیا جاری است . روح من کم سال است. روح من گاهی از شوق ، سرفه اش می گیرد. روح من بیکار است: قطره های باران را، درز آجرها را، می شمارد. روح من گاهی ، مثل یک سنگ سر راه حقیقت دارد. سهراب سپهری
-
72
جمعه 2 اردیبهشتماه سال 1390 11:19
من ندارم سر یأس با امیدی که مرا حوصله داد ....
-
71
پنجشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1390 22:33
توی اتاق بودم که بوی بارون بلند شد ...اون قدر نم نم بود که اول بوی خاکش بلند شد بعد که دویدم دم پنجره صداشو شنیدم ... ":) دل ما هم تشنه است ها !:) بارون دل ما هم فراموش نشه لطفا !:) از همین بارون هام باشه لطفا ! که اول بوشو بشنوم ، بعد صداشو ! یعنی بی خبر باشه لطفا ! :) " * لا حول و لا قوه الا بالله... (لازم...
-
70 -از بهترین شعر هایی که خواندم
پنجشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1390 17:16
حکایت باران بی امان است این گونه که من دوست*ت* می دارم . شوریده وار و پریشان باریدن بر خزه ها و خیزاب ها به بی راهه و راه ها تاختن بی تاب ٬ بی قرار دریایی جستن و به سنگچین باغ بسته دری سر نهادن و *تو* را به یاد آوردن حکایت بارانی بی قرار است این گونه که من دوست*ت* میدارم....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 فروردینماه سال 1390 22:19
hello, I'm the lie , living for you , so you can hide... don't cry ...
-
69
یکشنبه 28 فروردینماه سال 1390 22:46
کسی ... جایی... دعام کرده بود به گمونم....
-
68
شنبه 27 فروردینماه سال 1390 21:59
" من پری کوچک غمگینی را می شناسم که در اقیانوسی مسکن دارد و دلش را در یک نی لبک چوبین می نوازد آرام آرام پری کوچک غمگینی که شب از یک بوسه می میرد و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد ” شاید یکی از نعمت هایی که خدا خیلی غیر منتظره نصیبم کرد، نیلوفر بود و کتاب سمفونی مردگانش ... مطمئنم که اگه پاورقی های نیلوفر...
-
67
جمعه 12 فروردینماه سال 1390 11:16
چیزهای قشنگ هیچ وقت تکرار نمی شن... هیچ وقت...
-
66
سهشنبه 17 اسفندماه سال 1389 20:02
"دلتنگی" خوشه ی انگور ِ سیاه است. لگد کوبش کن. لگد کوبش کن. بگذار ساعتی سربسته بماند، مستت می کند اندوه... *شمس لنگرودی
-
65
پنجشنبه 12 اسفندماه سال 1389 23:53
برای ستایش *تو* همین کلمات روزمره کافی است همین که کجا می روی ، دلتنگم. برای ستایش *تو* همین گل و سنگریزه کافی است تا از *تو* بتی بسازم... *شمس لنگرودی
-
64
جمعه 6 اسفندماه سال 1389 13:55
سلامتی زندونی های بی ملاقاتی ...
-
63
جمعه 6 اسفندماه سال 1389 12:00
اولین کسی که موبایل رو ساخت، دانشمند نبود... عاشق بود ... طاقت انتظار رو نداشت ....
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 اسفندماه سال 1389 09:32
صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت گل بخندید که از راست نرنجیم ولی هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت گر طمع داری از آن جام مرصع می لعل ای بسا در که به نوک مژهات باید سفت تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد هر که خاک در میخانه به رخساره نرفت سخن عشق نه آن است که آید به زبان ساقیا می ده و...
-
62
دوشنبه 2 اسفندماه سال 1389 16:22
مهربانم، ای خوب! یاد قلبت باشد یک نفر هست که اینجا بین آدمهایی که همه سرد و غریبند با *تو* تک و تنها، به *تو* می اندیشد... و کمی دلش از دوری *تو* دلگیر است.... مهربانم ای خوب! یاد قلبت باشد، یک نفر هست که چشمش به رهت دوخته ، بر درمانده و شب و روز دعایش این است زیر این سقف بلند، هر کجا هستی، به سلامت باشی... و دلت...