رایحه ی دوست

دیوانه ها هم دل دارند

رایحه ی دوست

دیوانه ها هم دل دارند

نشسته ام تو ماشین ....سرم رو تکیه داده ام به شیشه ... این بار دومه تو این هفته که کار من به این بیمارستان میکشه ....من که توی این یه سال یه بار هم دکتر نیومده بودم !! انگار همه ی شرایط باید جمع می شد تا من اون شب اونطوری گند بزنم ...من هنوز شرمنده ام... پشیمونی و شرمندگی  توی تمام لحظاتت می پیچن ...می خورن روحت رو ....مثل کابوس، شب موقع خواب می آن بالا سرت ...از خواب پا می شم صبح ...تمام بالش و لباس تنم خیسه ...عرق میکنی تو چقد دختر !! بس کن دیگه !

 کی به من اجازه داد اونطوری حرف بزنم ؟!!! 

 پرسپولیس باخت .

یه آدمی تو کنار خیابون ایستاده پرچم قرمز انداخته رو دوشش.. دو سه تا جعبه شیرینی بین مردم پخش میکنه!!!! هی هم میگه: پرسپولیس برد !!! کی میگه باخت ؟؟!! هرکی میگه حسادت می کنه !!! 

من یاد این شعر می افتم :

 من دیوانه ام

و تمام آدم ها

و پرنده های روی سیم ....

   رادیو روشنه :

تو آسمون بی کسی با من بمون! خورشید من!

ابر سیاه رو پس بزن! ستاره ی امید من !

با رفتن تو، حیدر غریبه

ذکر لب من ، امٌن یجیبه ...

یاد این شعر می افتم : "عین " و "شین " و "قاف "

                                                      بی  تو "عشق"  نیست....  

 

 

پاورقی :  

من خوبم ! یعنی سعی میکنم که باشم! 

 

حق گویی ...

به این مناظره دقت کنید ...برای خود من خیلی جالب بود !

می تونید من رو تصور کنید که فوق العاده غمگین ام و حتی چشمها و صورتم کمی خیسه ! از نظر جسمی هم مریض ام ....

 

 

 

مادرم: چته ؟ چی شده ؟

من : چیزی نیست مامان ...

مادرم: دو روزه جواب سلام هم به زور می دی !! بعد اون وقت چیزی نیست ؟! دروغ نگو !!!

من : با یکی از بچه ها دعوا کردم ....

مادرم : چرا ؟ سر چی ؟

من : ول کن ...اونش زیاد مهم نیست !! مهم اینه که من هرچی تونستم بهش گفتم و الان خیلی ناراحتم چون خیلی بد باهاش حرف زدم ....

مادرم : اون بهت چی گفت ؟

من : حرف بدی نزد !

مادرم : پس تو چرا اینطوری کردی ؟

من : نمی دونم ...از کوره در رفتم ! حالم خوب نبود !

مادرم: خاک بر سر احمقت کنم !!! این قد بچه های مردم رو اذیت نکن !

من : مامان !!!؟؟!

مادرم : چیه ؟! نکنه می خوای بگم کار خوبی کردی چشمات رو بستی، دهنت رو باز کردی ؟!!خودت روزی صد بار میگی از این جور آدم ها حالت به هم می خوره که موقع دعوا همه چی رو فراموش  می کنن ..بعد خودت رفتی عیناً همون کار رو کردی؟!!

من : گند زدم دیگه ....

مادرم: آخه بچه چرا یه کاری می کنی که مثل چی پشیمون بشی ؟!

من: (سکوت )....

مادرم : پاشو تا دیر نشده برو فردا معذرت خواهی کن !

 

 

خیلی از این کار مامانم خوشم اومد !!! حتی تو بدترین شرایط هم به من رحم نکرد و عین حقیقت رو گفت !

دلم می خواست که مثل مادرم روحیه ی حق پذیری و حق گویی بالایی داشتم ....

برای دلم

غمی نیست!

ما بر قراریم

اون بالا یکی رو داریم .....

چشم های من

چشم های من دیوانه اند

هرشب دو ماهی غمگین

گریه کنان

از هزار توی پیچ در پیچ رگ هایم میگذرند

به چشم ها که میرسند

آهسته می لغزند و خارج می شوند

......

از درون رگ هایم

صدای هق هق گریه می آید

  ما هرگز گریه نمی کردیم

اگر ماهیان کوچک

در اقیانوس بزرگ بودیم

  تکانی می خورم

بر می خیزم

پارچه ای به اندازه ی دیوار بر می دارم

و روی آن

اقیانوسی میکشم

تا روزی که رگ ها می شکفند

ماهیان کوچک

روی خاک جان نسپارند

 

 

 

تکانی می خورم

 و به یاد می آورم

چشمانم دیوانه اند

روزگار

 

نسترن گل کرد ....غنچه های گل سرخ باز شدند ... 

اما  

آبشار طلایی گل هاش ریخت ... 

 

هیچ وقت همه چیز خوب پیش نمیره !!!

حالم از خودم به هم می خوره .....

    

 

 

شده تا حالا در حد تنفر از خودت بدت بیاد ؟؟!!! 

 

شده دلت بخواد نبودی ازقبل /نباشی حالا/ به وجود نیای تو آینده؟!!!! 

 

شده یه مدتی ...... 

 

بی خیال ! 

 

امید وارم که هیچ وقت اینطوری نشده باشی.... 

 

پ.ن:  

غرور دخترانه ام له شد !!!! 

عقل خشمگینم مدام سرم فریاد می کشه ..... 

اه !بسه دیگه! خفه شو !!! ! 

وقتی ناراحتم ...وقتی خیلی ناراحتم ...بهترین کاری که می تونم بکنم اینه که بخوابم ! 

خواب  همه چیز رو برای چند ساعت از ذهنت می بره .... 

آبی

 دلم می خواست

دیوار های اتاقم آبی بود

و تخت خوابم آبی بود

و حتی عنکبوت گوشه ی سقف

آبی بود

می دانی

همه دلشان برای آسمان تنگ می شود

من اما دلم

بیش از همه تنگ است

ببین

به هر انگشتم نخی بسته ام 

باد بادک های زیادی دارم

تو اگر می خواهی

برایم کاری کنی

فقط پنجره را باز کن .....

پاورقی:

  1. این آهنگ " "dance of leaveعجیب مزه ی آب طالبی می ده ......
  2. خوبه اگه از یکی دلخوریم بهش فرصت بدیم از خودش دفاع کنه ها !!!
  3. اون که از پشت درخت ها می گذره شاید منم .....

فلوت

یک روز که تو آمدی به خانه ی من  

و گل آوردی برای من  

چرا؟ 

چون گم شده بودم  

 

یک پروانه می کشم  

و به سینه ات سنجاق می کنم 

 

یک روز من و تو  

به طرز عجیبی  

از داستان های کوچک 

که قهرمان آن کودکانند 

سر در می آوریم 

 

من فلوت کوچکی می شوم  

در دستان تو  

و تو برای پرنده ی غمگینی  

که خانه اش را گم کرده است  

می نوازی....  

عطش

 






عطش من گواهی بر آتش توست ...






چی بنویسم ؟؟؟!!

 

بنویسم دلتنگ شده بودم و هیچ کدومتون به دادم نرسیدید !!!!؟؟؟ 

 

بنویسم یه روز تموم گوشیم رو گرفتم جلو صورتم مگر اینکه یکی تون بهم sms بزنه و نزدید ؟؟؟ 

 

بنویسم که آخر سر وقتی دیگه داشتم از شدت دلتنگی می مردم به 3 تا تون زدم فقط مریم جواب درست حسابی داد ...یکی که شب بهش sms دادم ...صبح یه جواب نصفه نیمه فرستاد، بعدهم   که دیگه زحمت همون sms نصفه نیمه رو هم نکشید !!!! یکی دیگه هم که ..... 

 

    اصلا بی خیال بابا .....

 

 

 

   دوستای خوبم (همتون رو می گم !!)  خیلی دوستتون دارم !!! 

   همیشه جویای احوالتون هستم و هر وقت که حس کردید کمی ، فقط کمی دلتنگ شده اید می تونید رو من برای لوده بازی و شوخی کردن و sms بازی حساب کنید !!! 

 

 

 

  همین ! 

 

 

پی نوشت : این پست فقط جنبه ی خالی کردن یه دل دلتنگ رو داره ....اون دسته از دوستای حساس که خیلی سریع دلگیر می شن ...به دل نگیرن !!