توی اتاق بودم که بوی بارون بلند شد ...اون قدر نم نم بود که اول بوی خاکش بلند شد بعد که دویدم دم پنجره صداشو شنیدم ...
":) دل ما هم تشنه است ها !:) بارون دل ما هم فراموش نشه لطفا !:) از همین بارون هام باشه لطفا ! که اول بوشو بشنوم ، بعد صداشو ! یعنی بی خبر باشه لطفا ! :) "
* لا حول و لا قوه الا بالله... (لازم به یاد آوری نبود، می دونم! بهتر از من می دونی! خواستم بگم که حواسم هست... همون جوری که حواس *تو* هست ...)
حکایت باران بی امان است
این گونه که من
دوست*ت* می دارم .
شوریده وار و پریشان باریدن
بر خزه ها و خیزاب ها
به بی راهه و راه ها تاختن
بی تاب ٬ بی قرار
دریایی جستن
و به سنگچین باغ بسته دری سر نهادن
و *تو* را به یاد آوردن
حکایت بارانی بی قرار است
این گونه که من دوست*ت* میدارم....