برای یک "زن" خیلی فرق هست بین این سه جمله ! حتی اگر جمله ی دوم را لاف بزنی ! حتی اگر دروغ بگویی!
1. من واقعا آرزو می کنم که تو خوشبخت بشی !
2. من تو رو خوشبختت می کنم .
3. ما با هم خوشبخت می شیم !
*یه زن ِحتی کمی عاقل ، می فهمه که جمله ی دوم دروغه. بنا بر این دوست داره از زبان مردش جمله ی سوم رو بشنوه!
** گوینده ی جمله ی سوم ، مردیه که رو کمک زنش حساب می کنه .
*** زن ها به گوینده ی جمله ی اول به دید یه بچه نگاه می کنن تا یه مرد ...
هرچقدر هم که سرکوبش کنی ، هرچقدر هم که نا دیده اش بگیری و با خودت بگی : "دست از این احساسات مزخرف بردار دختر !!" بازم کاری به کار تو نداره !
یهو می بینی وسط مترو ؛ سرت رو تکیه دادی به میله و چشمات رو بستی که یکم از خستگیت کم شه که از چشمات می جوشه و سرازیر می شه ! هیچ جوری هم بند نمی آد ! تنها راهت اینه که یه جوری صورتت رو از نگاه های متعجب و شاید پر از افسوس بقیه قایم کنی!
یه حقیقت تلخی هست ...
اگه از یه دست مردونه بخوای که موهات رو نوازش کنه ...حتما این کار رو انجام می ده ! ولی اگه از همون دست مردونه بخوای که حمایتت کنه ... که قدرتش رو نثارت کنه ؛ من می گم امیدی نداشته باش !
هر زنی ،هر چقدر هم که روی احساساتش کنترل داشته باشه ، هرچقدر هم که نجیب باشه ؛ نمی تونه بعضی شب ها رو راحت صبح کنه ...
شب هایی که سینه ای فراخ می خواد تا صورتش را در اون پنهان کنه و دست های مردانه ای که موهاش رو نوازش کنه ...
*حواس خودم رو این جور موقع ها بامسخره ترین چیز های ممکن پرت می کنم. مثلا ریشه های کناره ی رو تختی ... شیار های پرده ... موهام ... یا کتاب خوندن !
تغییر ماله وقتیه است که آدم از اونی که هست در رنج باشه و خودش بخواد که تغییری انجام بشه !
*می گم من کنار دریام که برم باید یه آفتابه آب با خودم ببرم! رفتیم یه جا رانندگی یاد بگیریم، ریختن درشو تخته کردن !
ز دو دیده خون فشانم ز غــمت شب جدایی چــه کنم که هست اینها گـل باغ آشــــنایی
مــــژهها و چشم یارم به نظر چــــنان نـماید که مـــیان سنبلــستان چرد آهــوی ختــایی
سر برگ گــل ندارم به چه رو روم به گــلشن که شــــنیدهام ز گلها هـــمه بوی بیوفـایی
بکدام مذهبست این؟ بکدام ملتاست این؟ که کشند عاشقی را که تو عاشـقم چرایی
به طـواف کعــبه رفتـم به حرم رهــم ندادند که تو در برون چه کردی که درون خانه آیی؟
به قـــمارخانه رفتم، هــــــمه پاکــــباز دیدم چـو به صــومعه رســــیدم همه زاهد ریایی
در دیــر میزدم مــــــن، که نـــدا ز در درآمد که درآ درآ عــــــراقی، که تو هم ازآن مــایی
*بدجوری این شعر رو دوست دارم !
** با تشکر از دخمه ی تنهایی!