رایحه ی دوست

دیوانه ها هم دل دارند

رایحه ی دوست

دیوانه ها هم دل دارند

عنوان می خوای چی کار ؟!! از خودت بگو !D:

۱. رفتم مانتو فروشی ؛ مانتو بخرم . یکی رو بر می دارم می رم تو اتاق پرو ! هر کاری می کنم این دره بسته نمی شه ...بعد از یک دقیقه تلاش بی وقفه می بینم یارو بالای در زده : «قفل خراب است ! تلاش نکنید !» 

برمی گرم این سمت . که مانتو رو آویزون کنم . می بینم یه چیزی شبیه به یه نیروگاه کوچیک کنارمه !! یه عالمه کلید و سیم و یه چند تایی هم سیم لخت که مطمئنی از چند متریش خطر مرگ تهدیدت می کنه !  یارو بالای این کلید ها زده « سعی کنید به کنتور برخورد نکنید !»   

 

۲.عصری زنگ می زنه 5 دقیقه یه بار میس می ندازه ( حسنا رو می گم بابا ! فکر بد نکن !) بهش زنگ می زنم بر نمی داره ...باز میس می ندازه ! بهش اس ام اس می دم : عسیسم چه مرگته؟!! نمی گی دو ساعت مونده به افطار ملت سرگیجه دارن مزاحم نشم ؟! اس ام اس می ده : حوصله ام سر رفته بود خواستم سر به سرت بذارم یه کم حالم جا بیاد !!

 

3.یه دوست قدیمی بعد از مدت ها زنگ می زنه . می خواستم باهاش شوخی کنم هر دو دقیقه یه بار می گفتم: خب !!!دیگه چه خبر !!؟ بعد از 10 – 15 دقیقه حرف زدن یهو دیگه رفتم رو اعصباش برگشت گفت : اِی تو روح تو و هر چی خبر !!! گفتم این قدر عصبی نبودی ها !! گفت : صدای تو رو شنیدم رگ سیاتیکم اود کرد !!!

 

این اتفاق ها و چند تا دیگه مثل این ها و حال و روز خودم باعث می شه هر روز بیشتر به معنای عمیق این شعر پی ببرم : گر حکم شود که مست گیرند ....در شهر هر آنکه هست گیرند

 

 

 

 

* دیدن یه دوست عزیز و قدیمی گرچه خیلی شیرینه ولی از اون شیرین تر اینه که بفهمی از 5 سال پیش تا حالا ( اون موقع ها که ولو می شدیم روی حیاط مدرسه !اون موقع ها که چیپس و ماست موسیر اوج آرزو هامون بود !) اصلا عوض نشده ! حتی حالت حرف زدنش !

نظرات 13 + ارسال نظر
یـــــک یکشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 06:07 ب.ظ

خب اومدم!

سلام محدثه
تو هم به مشکل سخت و غیر قابل حل "انتخاب عنوان متن" برخوردی ؟! ... ندیدی من کلا این قسمت رو از وبلاگم برداشتم که راحت باشم !

1- این مانتو فروشی عجب فکری کرده ها! عمدا زده درو خراب کرده که بسته نشه و لاش باز باشه! بعدا الکی چند تا سیم گذاشته اونجا که طرف حواسش به سیمها باشه و نفهمه کسی از بیرون داره دید می زنه !!!!!!

2- اگه می خوای تلافی کنی : یه روز (اگه نصفه شب باشه بهتره) بهش زنگ بزن ، هنوز نگفته الو بزن زیر گریه ! لابه لای گریه هات اسمشو صدا کن! باز دوباره هق هق گریه کن! هر چی گفت چی شده جواب نده فقط گریه کن!!! تیریپ این کارو اینقدر تکرار کن تا طرف حسابی حالش جا بیاد اونوقت آخرش بگو : هیچی، دلم برات تنگ شده بود!!!!!!

3- هی بهت میگم با کسانی معاشرت کن که صبرشون زیاد باشه ! هی گوش نده!

همین!

سلام یــــک

دقیقا ! آخه من نمی دونم عنوان دیگه برا چه کارشه !!!؟

:))
نه دیگه ! اگه قصد بدی داشت نمی گفت که قفل خرابه ! می گفت شما نگران نباشید با خیال راحت لباستان را پرو کنید ما خودمان حواسمان هست !!D:
این دیگه خیلی انتقام خونینی یه ها !! ولی شاید امتحانش کردم !( عمرا !! وسطش خودم هر هر می زنم زیر خنده !!)
واقعا معاشرت با من اعصاب قوی و صبر ایوب می خواد !!

آتیش پاره یکشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:03 ب.ظ

فکن اگه میخوردی به سیما الان داشتی از اون دنیا اپ میکردی!!!

بله !!!
شاید !:) البته اگه تو جهنم بهم کامپیوتر می دادن !؛)

لادن یکشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:35 ب.ظ

مشکل این دوست عزیزه من کم بوده جا و سیم و در نیست مشکل اینکه ۵۰۰۰۰۰۰۰ جا میره اتاق پرو اون چیزی که میخواد پیدا نمیکنه البته طفلک دست خودش نیست هر کس یه نظری میده خوب منم باشم قاطی میکنم!!!!

:))
دقیقا !!!!! پاهام تاول می زنه دیگه بس که فروشگاه ها رو می گردم ! آخر سر هم اون چیزی که می خوام رو پیدا نمیکنم !!

صالح دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:41 ق.ظ

آتیش پاره!!! بد نبود یه خدای نکرده ای، دور از جونی، چیزی تنگش میزدی ها !!!!

"سعی کنید" به کنتور برخورد نکنید!!!!!!!

:))
مقسی !؛)
احتمالا چند نفر تا حالا در این قضیه نا موفق بودن که جمله رو از حالت امری در آوردن که اگه طرف برخورد هم کرد دیگه شرمنده نشه !! بگه من سعیم رو کردم !

شیما دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:07 ق.ظ

این قفلای مانتو فروشیا که ناجور رو اعصابه.مثلا دلشون خوشه اتاق پرو گذاشتن که ملت بتونن آزادانه لباساشونو اونتو change کنن بعد میری میبینی زارت درشون خرابه.حالا خداروشکر معمولا آدم یکی همراشه که بذاره که درو واسش نگه داره.ولی وای به روزی که همرات مامان من باشه.هنوز اون تو نرفتی و بسم ا.. نگفتی و تازه از اون صدجور پتو ملافه ای که روت بود خلاص نشدی یهو همراه عزیز(اینجا استعارش فقط مامان خودمه چون این کار فقط تو خون خودشه) درو با زاویه 193 باز میکنه میگه "پوشیدی؟"
هی میگم مادر من اون بی صاحاب موندرو ببند همه ملت مارو نظاره کردن،بعد کلی توضیح تازه قضیه رو میگیره و مرحمت میکنه درو میبنده و دیگه از بعدش (به منظور ماس مالی کردن کارش و واسه اینکه من حواسم پرت یه چیز دیگه شه فراموش کنم) از همون لحظه تا وقتی که با قیافه یا حتی ازاونتو بیای بیرون به فاصله های مساوی 5 ثانیه به در میزنه و جمله معروفشو ("پوشیدی؟!!!!!") تکرار میکنه!
[حالا بنده خدا دراین حدم داغون نیستا.ولی یه سری این اتفاق افتاد.منم بسطش دادم]
من که خیلی وقته حوصلم سر رفته.تنها سرگرمیمم اینه که جزوه فیزیک میذارم جلوم کنارش تخت میگیرم میخوابم.چقد من بچه بی آزارو دوس داشتنی ای بودم نمیدونستم.میبینی اصلا با کسی کاری ندارم.خیلی منزوی یه گوشه واسه خودم میخوابم.ای جان:*(اینا واسه خودم بودا)
من چه دوستای ماخوذ به حیایی دارم پس.آخه من رسما تو یه دیقه یه 7-8 باری خب دیگه چه خبرو میگم.دیگه اگه حوصله یارورم نداشته باشم بجز این چیزی نمیگم تا خودش بفهمه مزاحمه بی خدافظی گوشیو قط کنه
از اون حالتی که گفتی شیرینتر اینه که هنوزم مثل سابق رو اعصاب باشه و مثل همون موقعها که تو دلت میگفتی چرا زودتر این چندسال نمیگذره که از شر این یکی راحت شیم بازم مجبور باشی لبخندای مصنوعی بزنی و بحثو یجوری به خدافظی و اینکه ای وای همین الان یادم افتاد باید برم جایی بکشونی و فلنگو ببندی(بی احساسو دوروام خودتی)

:))
:))
کلی خندیدم !! خیلی با حال بود !
خب عسیسم از همون اول بگو یه کار خیلی واجب دارم باید برم دیگه این قدر خودت رو اذیت نکن دیگه !!D:

آره دیگه اون قدر شیرینه که دل آدم رو می زنه !!!D:
بابت کامنت بلند و زیبات بسیار سپاس گذارم !!:)

شیما دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:08 ق.ظ

باورت میشه من از 12:30 داشتم این کامنترو میذاشتم

منم تهش به استقامتت ای ول گفتم !!:)

حسنا دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:24 ق.ظ


اگه می دونستم این جوری آبروم رو می بری خب یکم بیش تر اذیتت می کردم !

من نبودم ها !! یه حسنای دیگه بود !

تا تو باشی که مردم آزاری نکنی !!!D:
>D:

شیما دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:33 ق.ظ

میبینی حسنا.اصلا واسه آدم آبرو نمیذاره این محدثه.حالا هی واسش میس بنداز کیه که قدر بدونهبیا اصلا شماره منو بگیر واسه خودم میس بنداز: ۰۹۱۲ دو شماره آخر ۲۷ از تهران.

میشه من هی بیام اینجا نظر بذارم.آخه همین الان از خواب پا شدم.خوابمم نمیاد دیگه.حوصلمم خیلی سر رفته
خب باشه بابا چرا فش ناجور میدی؟!؟!؟!؟.......اااااا.اون یکیو دیگه ازت توقع نداشتم محد.خیلی بددهن شدی تازگیاخب باشه بابا فقط همون یه دونه نظرو واسه هر پستت میذارم.الانم برای اینکه حوصلم سر نره.هی میام تو بلاگت میشینم F5‌میزنم

بفرمایید !! وب خودتونه !!:)
دیگه چند وقتیه از تو دور شدم ....بقیه روم تاثیر بد داشتن !!D:
من اون حوصله ی تو رو بخورم الهی !!:*
هرجور راحتی عسیسم !!

یـــــک دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:18 ق.ظ

منم بی خواب شدم

چرا اینجا هیچگونه امکاناتی نداره که باهاش سرگرم بشم؟!! ها؟ کی پاسخگوی احساسات لطیف من هست؟!!

یه برنامه ای می ذاشت رادیو قبلن !!نمی دونم الان هم می ذاره یا نه !« بخواب کوچولو!!» باید در خواست بدم یه تکرار براش بذارن ساعت ۲شب برای کودکانی که احساسات لطیف دارن ولی بی خواب شده ان !!
فکر کنم اون ها پاسخگوی احساسات لطیفت باشن !!D:
دیگه بودجه ی وب کمه ...شرمنده وگرنه یه تاب و سر سره برات می ذاشتم این جا !!:)

شیما سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:27 ق.ظ

دیگه گفتم هر سری واست شعر میذارم نامردیه ایندفه نذارم.از وقتی اون change ارو تو کامنت اولییه نوشتم احساس میکنم چقد خارجیم.گفتم آدم انقد خارجی باشه بعد شعر خارجی نذاره.این شعره که lyric اون آهنگ خدا اسو میذارم.همونی که خودت تا 3-4 ماه منو بهش معتاد کرده بودی و دعای خانواده مارو واسه خودت خریده بودیشعرش که کلا خداس.بین کلش این تیکش بنظرم خیلی ردیفه.تازه تو این تیکشم خط دومشو خیلی دوس دارم.جملش معمولیه ها ولی لحن یاروهه تو این تیکش خیلی توپه.
.....
Every night and now when I go to sleep
I couldn't stop dreaming about you
Your love has got me feeling kind of weak
I really can't see me without you
And now you're running round in my head
I'm never gonna let you slip away again, again
It's real love that you don't know about
......
حالا هی بگو دوستام جوادن.ضاین.ببین چقد کلاس این تیکه بلاگتو بردم بالا!!!!!

به !!سلام خارجی خودم !!
شما لطف می کنی عسیسم !
می گم چرا چند وقته احساس می کنم دعای خیر پشت سرمه !!! همونه پس !!D:
آره!!! منم بیت دومش رو خیلی دوست می دارم !!
من کی گفتم دوستام جوادن !!؟ اگه یکی باشه که کلن کلاس دوستای من رو آورده باشه پایین،اونم خودمم !!D:

صالح سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:41 ق.ظ

شیما، خودمونیما .... داری مشکوک میزنی !!!

این بنده خدا فقط قبل خواب یاد طرف میکرده، بعدشم کلی با خودش حال کرده و دیگه real love و ...
درد عشق نکشیده!!! هییییییییی!!! بسوزه پدر عشق!!!
ااااا ! منم که دارم مشکوک میزنم ...

:))
خوبه شماها رو ببرن برای اعتراف !!! همون لحظه ی اول نا خواسته تمام بیو گرافی و شجره نامه ی خودتون و بقیه رو لو می دید !!D:

می خواید من کلن دیگه پست نذارم ...بیایم بشینیم این جا از شکست های عشقیمون بگیم !!

خودمم شروع می کنم : اولین شکست عشقی من ...باز شدن پای نون باگت به جای نون سنگک تو این خونه بود !!:(

شیما چهارشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:53 ق.ظ

اه.........میخواستم تابلو نشما.مثل اینکه لو رفتم.من دیگه از این به بعد با اسمای ناشناس میام نظر میدم.
حالا چرا انقد کار یارو رو میبری زیر سوال.اصلا لحن آهنگ ته درد عشق کشیدس.اصلا یه لحظه از این زاویه ای که من دارم به عبارت kind of weak نگا میکنم نگا کن.ته درده.اصلا تو خود آهنگم صداش میلرزه.معلومم هس زیر چشاش گود افتاده.معلوم نیس چه غلطی کرده که طرف جیم شده رفته.اصلا حقته.انقد خوابت نبره که چشات از تو کاسش بیفته بیرون.رفته گند زده به یارو بعد اومده واسش شعر گفته.چه آدمایی پیدا میشنا!!!!!چه real love ای.چه کشکی!!!عجب زمونه ای شده بخدا.
محدثه جان یه خطو واست خالی میذارم تا هر فشی که خواستی بنویسی که یه نظر چرت الکی به کامنتات اضافه کردم.
.............................(فقط مراعات جمم بکنا.اگه را نداره بیا به خودمم بگو.انقد من آدم باجنبه و انتقادپذیریم.ماهم )

اینم فش :
:*
:*
>D:

[ بدون نام ] چهارشنبه 1 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 07:35 ق.ظ

سلام! صبح بخیر! (چه سحر خیز شدم )
بذار یه روشه دیگه بهت یاد بدم: ctrl + A رو بزن --> بعد یه عدد باید ظاهر بشه بین تاریخ و لینک یادداشت.

به تلاشم ادامه می دم !!D:

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد