رایحه ی دوست

دیوانه ها هم دل دارند

رایحه ی دوست

دیوانه ها هم دل دارند

چقدر چشم !!!!

شب سرت رو بالا کن. 

ببین چه قدر چشم از آسمان زل زده و دارد زمین را نگاه می کند . 

همه شان دارند این جا را می پایند . خسته هم نمی شوند .  

مگر این جا چه قدر قشنگ است که این همه نگاه میکنند ؟! 

صبح که هوا روشن شد تو هم نگاه کن ببین  چی بود قضیه! 

 یک انار بر می داری می شکافی تویش این همه دانه است ؛ همه تو به تو پرده به پرده نشسته اند . 

تو که انار را می شکافی این دانه ها می پرند بیرون. یکی می دود این سمت ؛ یکی می دود آن سمت. شوخی میکنند. 

 سرخند .  

شادابند.  

درخشانند. 

 قلبشان همه سفید .  

از پشت گوشتشان پیداست .می دوی دنبالشان. میگریشان توی مشتت. نگاهشان می کنی. کیف میکنی! 

بعد از من می پرسی بهشت چه شکلی است ؟ 

تو که از من وارد تری . تو که از من خبره تری !  

 

/باران خلاف نیست . کوروش علیانی/ 

 

 

* من آمادگی خودم رو برای پذیرفتن دعوت شما برای صرف یک افطاری خوشمزه اعلام میکنم !! 

 

**تو خونه ی ما رسم شده هرکی می خواد بیاد تو خونه اول بالا رو نگاه می کنه ببینه کسی نمی خواد خودشو پرت کنه . بعد پایین رو نگاه میکنه ببینه کسی وسط حیاط ولو نیست . بعدهم سریع میدوه می آدتو خونه تا یکی نیفتاده رو سرش!!

  

نظرات 7 + ارسال نظر
شیما جمعه 6 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:00 ق.ظ

باحال بود.
دیدی چقد بدجورم نگا میکنن.یه دقه ام روشونو اونور نمیکنن.شاید ادم یه کار خصوصی داشته باشه.عین جغد زل زدن تا همه جون طرفو نگا نکنن ول کن نیستن.تازه من جدیدا فهمیدم تو دستشوییم میبینن.ببین یه جا همش داشتیم میتونستیم واسه خودمون خلوت کنیم.اونم ازمون گرفتن.ای بابا......
خودم صمیمانه قبول میکنم و در اولین فرصت به یک افطاری دعوتت میکنم.غصه چیو میخوری؟
تو خونه مام رسمه همسایه هامون شلوارک میپوشن بعد یه مانتو ام تنشون میکنن میان تو حیاط.روسریشونم سفت میکنن که یه موقع حجابشون خراب نشه!!!!من کشته مرده این مذهب ملت ایران شدم.

:))
:))
:))
کلی خندیدم !!چی کارشون داری بابا ...بذار خوش باشن همسایه هاتون !:)
من هم صمیمانه دعوتت رو قبول می کنم !!:) بعد از امتحان فیزیک باشه لطفا که حسابی بچسبه !:) ( پر رو هم خودتی !!)

شیما جمعه 6 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:49 ق.ظ

چون بهت قول دادم پست بذاری میام نظر طولانی میذارم اومدم
من کلا میخوام کل شعرای این آقاهه رو واست بذارم کم کم.خوب قشنگه آخه

نه اولش پیداست
و نه آخرش
با این همه
باید تا آخرش بروم
بگذار بنشینم و
نفس تازه کنم
نترس
تصمیم من عوض نمی شود
به سنگی بدل نمی شوم
که کنار راه افتاده باشد
نترس
این بار هم که
تاول پاهایم خشک شود
دوباره عاشقت می شوم
دوباره راه می افتم
دوباره گم می شوم
هر طور شده این راه را تا آخر می روم ...

کیکاووس یاکیده

خب بذار عزیزم !! چرا گریه می کنی ؟!
من که یوزر و پس ورد این جا رم دادم خدمتتون گفتم اگه می خوای بیا همین جا بذار ...خودت نخواستی ...
شعرت خیلی قشنگ بود ...:)
بازم بذار !

صالح جمعه 6 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:36 ق.ظ

من که هر چی آسمون رو نگاه می کنم هیچ چشمی نمی بینم... ظاهرا این جا خیلی چیز قشنگی برای نگاه کردن نیست ...
شاید هم چشماشون رو بستن تا نبینن ...
صبح که هوا روشن شد من هم چشام رو می بندم تا نبینم !!!

برای رصد ستاره ها باید از آلودگی هوا و نورشهری دور شد !!شما که خودت بهتر از من می دونی !!! D:
اون ها می بینن..با این هوای آلوده رصد کردنشون یکم سخته ...
در مورد خط آخرت هم نمی دونم چی بگم ....:)

میرزا شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:16 ق.ظ http://minoodasht.blogsky.com/

سپاس و محبت را دخیل و تقدیم شما...دوباره بیا

خواهش دارم میرزا !!!

یـــــک یکشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 05:47 ب.ظ

هیچ می دونستی خواب ظهر چقدر می چسبه؟!

(یه 5 مین دیگه میان کامنت بذارم! )

تو همیشه قبل از اینکه بیای خبر می دی!!! کلا دوست نداری سر زده بری جایی مثله اینکه !!D:

لادن یکشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:42 ب.ظ

عالی بود محد من که حال کردم!!!!

:*
مقسی عسیسم !!:)

[ بدون نام ] جمعه 27 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:20 ب.ظ

ببخشید !
مشکل از IE تو نیست ، خودم قایمش کردم که جو خودمونی بشه!
لینک رو باز کن ، ببینم می تونی پیداش کنی

دارم سعیم رو می کنم !چه پیچیده است !D:

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد