رایحه ی دوست

دیوانه ها هم دل دارند

رایحه ی دوست

دیوانه ها هم دل دارند

پدرم روضه ی رضوان به دو گندم بفروخت !

اصل همه غریبان آدم بود.

پشین همه ی غمخواران آدم بود.

نخستین همه ی گریندگان آدم بود .

بنیاد دوستی در عالم آدم  نهاد .نوحه کردن از درد هجران و زاریدن به نیمه شبان سنتی ست که آدم نهاد . 

اندر آن شب ، گه نوحه کردی به زاری ، گه بنالیدی از خواری، گه فریاد کردی، گه به زاری دوست را یاد کردی : 

 

همه شب مردمان در خواب ، من بیدار چون باشم ؟ 

غنوده هر کسی با یار ، من بی یار چون باشم ؟

 

آخر چون نسیم سحر عاشق وار سر بر زد و لشکر صبح کمین برگشاد و بانگ بر ظلمت شب زد،جبرئیل آمد به بشارت که یا آدم ! صبح آمد و صلح آمد ؛ نور آمد و سرور آمد ؛ بر خیز ای آدم ! 

 

وصل آمد و از بیم جدایی رستیم  

با دلبر خود به کام دل بنشستیم

 

/کشف الاسرار /  

 

*چقدر من دلم برای آدم می سوزه ... چقدر دلم برای حوا می سوزه :( 

چقدر معصوم بودن این دو تا ... :) 

** اگه کم کم داره مختون سوت می کشه از این سوئیچ کردن سریع من از لوده بازی به حرف های گنده تر از قد و قواره ام، من که از اولش گفتم ؛ دیوونه ام ! :) 

نظرات 8 + ارسال نظر
صالح پنج‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 04:19 ب.ظ

دلت برا آدم می سوزه!!؟ یه میوه خورد دهن هممون رو سرویس کرد!!!! هر چی بدبختی داریم سر اونه!!! (الان خدا سنگم می کنه نه؟ :دی)
دیدید بعضیا چقدر خفنن!!! زیر اون نقاب و ظاهر ساده دریا دریا حکمت خوابیده!!! کشف الاسرار!!!!
( بالاخره از امکاناتی که برام فراهم شده بود استفاده کردم!!! :دی آخه دیگه لازم بود! ;) )
تاحالا از دور هم ندیدمش چه برسه از نزدیک!!! :دی

بابا اون بدبخت یه گناهه ساده کرد؛ خدا دهنش رو صاف کرد !! ما یعنی ببخشید من ؛ روزی صد تا گناه می کنم ؛ کاری که با هام ندارن هیچی ! تازه کلی هم طلبکارانه توقع بخشش دارم !
البته معلوم نیست که قراره بعدا چه بلایی سرم بیارن !! ولی خب فعلا که هیچی بهم نمی گن !D:
منم تو خود کشف الاسرار نخوندم که ...یه کتاب دیگه بود که یه قسمت هاییش رو نوشته بود . :)
نقاب ؟؟؟! :) ( این یه لبخند موزیانه بود ! )
پیر شی جوون !:) ( به خاطر اینکه از امکانات استفاده کردی !)

حسنا پنج‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:48 ب.ظ

جواب میلت :
خیلی فنچی !!!
می دونی فنچ چیه ؟

یه چیزی شبیه جوجه کلاغه دیگه ؟؟! نه ؟D:

:*
:*

شیما جمعه 23 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:18 ب.ظ

خیلی خفن شدیا.البته بودی ولی کلا دیگه.خفن تر تر.آدم و حوام خیلی معصوم نبودن که.بچشونو ندیدی.چقد موزمار بود.باید به مامان باباش رفته باشه دیگه.
بعدم دیوونه نیستی که.اتفاقا خیلیم نکته بینی.برای اینکه اگه همش پستای سنگین بذاری تو بلاگت مخا کف میکنه.اونایی که وسطش میذاری کلیم توپه.بابا خودتو دست کم نگیر.خیلی شاخیییییییییییییییییییییییییییییییییی:*

:))
بابا باور کنید خودت کتاب رو نخوندم ...یه جا دیگه خوندم !:)
عسیس آخه نوح هم خودش خوب بود ...بچه اش بد بود !
تو خیییییییییییییییللللللللییییییی گلی !:*

شیما جمعه 23 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:38 ب.ظ

این شعررو یه جا خوندم.همیشه این شعررو دوس داشتم.انقد قشنگ بود که گفتم حتما واست بنویسمش.ببخشید اگه گند زدم به نظراتت.اگه خواستی پاکش کنم.فقط خواستم بخونیش:



تو را به جای همه زنانی که نشناخته ام دوست می دارم

تو را بجای همه روزگارانی که نمی زیسته ام دوست می دارم

برای خاطر عطر گستره ی بیکران و برای خاطر عطر نان گرم

برای خاطر برفی که آب می شود

برای خاطر نخستین گُل

برای خاطر جانوران پاکی که آدمی نمی رماندشان

تو را برای خاطر دوست داشتن دوست می دارم

تو را به جای هم زنانی که دوست نمی دارم٬ دوست می دارم



جز تو٬ که مرا منعکس تواند کرد؟

من خود٬ خویشتن را بس اندک می بینم.

بی تو جز گستره ی بیکرانه نمی بینم

میان گذشته و امروز

از جدار آینه ی خویشتن گذشتن توانستم

می بایست تا زندگی را لغت به لغت فراگیرم

راست از آن گونه که لغت به لغت از یادش می برند

تو را دوست می دارم برای خاطر فرزانگی ات که از آن من نیست

تو را برای خاطر سلامت

به رغم همه آن چیزها که به جز وهمی نیست دوست می دارم

برای خاطر این قلب جاودانی که بازش نمی دارم

تو می پنداری که شکی

حال آن که به جز دلیلی نیستی

تو همان آفتاب بزرگی که در سر من بالا می رود

بدان هنگام از خویشتن در اطمینانم.

شعر از: پل الوآر

ترجمه: احمد شاملو

واییییییی شیما جونم !!!!:* :* :*
>D:<
اشک تو چشام جمع شده ...:">
اگه یادت باشه این رو تو مدار صفر درجه هم شهاب حسینی می خوند . اون موقع هام هر دفعه می شنیدم ...کلی ذوق می کردم .
مخصوصا اون قسمتش که "تو را به جای همه زنانی که نشناخته ام دوست می دارم "
یعنی من به جای همه ی کسایی که می تونستم دوستشون داشته باشم؛ تو رو دوست دارم ....
وای شیما اگه بدونی چقد ذوق کردم برای این کامنتت ...
این هم مال تو از خود شاملو :

من برمی خیزم!

چراغی در دست

چراغی در دلم.

زنگار روحم را صیقل می زنم

آینه ئی برابر آینه ات می گذارم

تا از "تو"

ابدیتی بسازم...

شیما شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:28 ق.ظ

ایول.فکرکنم ما دوقلو باشیم.آخه منم هم تو اون فیلمه خیلی اینو دوس داشتم (هر۴ دفه که تلویزیون نشون داد دیدمش)
هم این تیکه این شعررو خیلی خیلی دوس دارم + تو را بجای همه روزگارانی که نمی زیسته ام دوست می دارم و + تو را برای خاطر دوست داشتن دوست می دارم.یعنی میخوام بگم کلا دوسش دارم(میدونم میگی که اونم منو دوس داره)
حالا که ذوق کردی اینم میذارم که یه کوچولوئه.(خودت جای مفت گیر آوردی)من خیلی از تیکه آخرش خوشم اومد.

بیا حواسمان را پرت کنیم
مالِ هر کس دورتر افتاد
عاشق تر است
اول خودم
حواسم را بده پرت کنم
کیکاووس یاکیده

آره دیگه فقط من یه خورده عجله داشتم یه ۱ سالی زود تر اومدم که محیط رو آماده کنم تا شما تشریف فرما بشید !:)
اونم تو رو دوست داره ...خیلی !! تا حالا صد دفعه به من گفته: من چقد این شیما رو دوست دارم !D:
ذوققققققققققققققق مرگ شدم !!:* :* :*

یه شعر برات گذاشته ام کنار ...طولانیه یه کم ! توی یه پست جدا گونه برات می ذارم ؛ سفارشی ! خوفه ؟

خنده های اجباری شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:18 ب.ظ http://maed.blogsky.com

کامنت بالایی از من بود؟

برام مهم نیست ! :)

خنده های اجباری یکشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:16 ق.ظ http://maed.blogsky.com

حرف بالایی از من بود ولی من نمی دونم کجای حرفم بد بود؟
یعنی من همیشه همینطوری حرف می زنم اگه ناراحت شدی ببخشید (بی ظرفیت)
شاید به این خاطر که بعضی ها گروه خونیشون به هم نمی خوره ، بای بای

شیما یکشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:33 ق.ظ

واااااااااااااااااای.مرسی عزیزم.تا حالا کسی واسم پست سفارشی نذاشته بود.چقد خوشحالم.الان دیگه رسما رو ابرام.دستت درد نکنه که دلاین بچه رو که داشت از گشنگی تو خواب میمردو شاد کردی(خودت چرت و پرت زیاد داری میگی)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد