رایحه ی دوست

دیوانه ها هم دل دارند

رایحه ی دوست

دیوانه ها هم دل دارند

اندر احوالات من و مادر گرامی

با مادر گرامی رفته بودیم پارک به نیت اینکه ورزش کنیم !!(شب بود و به هر حال مجلسی هم در پارک بر پا بود دیگه !آخه اعیاد شعبانیه است ! به هر حال ملت می خوان شاد باشن !) تا اومد و این وسایل ورزشی پارک خالی دید کلی ذوق کرد و سریع رفت آویزون بارفیکس شد !

حالا من هی می گم : مادر من ! عزیزم ! این همه وسایل دیگه ! از اون بار فیکس بیا پایین ! ملت دارن نگات می کنن !( حق هم می دم که نگاه کنن خب !! شما اگه بودید یه خانوم تقریبا 40 ساله رو با چادر و کفش پاشنه بلند آویزون این میله ها می دیدید، این فرصت طلایی رو از دست می دادید و رد می شدید!؟)بعد کم کم لحن حرف زدنم از خواهش تبدیل شد به التماس !!! چون می دیدم مردم جشنشون رو ول کردن و هم چین به ما نگاه می کنن که انگار ما هم یه قسمت از برنامه ایم و ما رو از سیرک آوردن که براشون ژانگولر بازی در بیاریم !آخر سر که از اون بالا اومده پایین با اخم به من میگه :خیلی نامردی ؛ تو نمی خوای من قد بکشم !

(بعد هم قیافه اش این طوری شد)

من :

*از تلویزیون فقط اخبار انگلیسی و ناشنوایان رو گوش می دم ! اولی که خب برای اینکه هیچی نمی فهمم ازش ،بنابر این اعصابم هم خورد نمی شه ! دومی هم که چون از بچگی دوست داشتم این حرکات این ناشنوایان رو !! می شستم جلوش و گوش هام رو می گرفتم و سعی می کردم چیزی بفهمم ازش ! بقیه ی برنامه ها ی تلویزیون هم (به خصوص اخبارها !) چیزی در حد همون افسانه ی جومونگه !

** یکی به این تلویزیونی ها بفهمونه که وقتی می گن انقلاب مخملی ؛ دلیلی نداره که همه جامون مخملی باشه ، اللخصوص گوش هامون !! ( آدم به شعور انسانیش بر می خوره که این ها این جوری از اون حیوون خدا هم کم تر فرضش می کنن!) 

 

***خدا گاو رو می شناخت بهش شاخ هم داد . ( همین جوری ...)

نظرات 4 + ارسال نظر
آتیش پاره یکشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:13 ب.ظ http://www.miss-atishpare.blogsky.com

بابا ورزشکار!! رسانه ملی که یه پا خندس!!!

مقسی!!
مگه خدای نکرده شما چیزی هم غیر از رسانه ی ملی (!!!؟) می بینید ؟!
نکنه خدای نکرده ؛ روم به دیوار ؛ گلاب به روتون ؛ شما بشقاب دارید که یه رسانه ی دیگری غیر از رسانه ی ملی (!) نگا می کنید !؟
البته تو این رو نگفتی ؛ من خودم حدس زدم ....دارم چرت و پرت می گم ...می دونم !

پروین یکشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 04:44 ب.ظ http://266.blogsky.com

اگه گوش های گاو رو هم مخملی می کرد خدا الآن حق انتخاب داشتیم. یعنی دو تا انتخاب داشتیم.

دیگه آدم به همه ی آرزو هاش نمی رسه دیگه! قسمت نبوده حتما D:!

میرزا یکشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 07:09 ب.ظ http://minoodasht.blogsky.com

سلام..ممنان از امدنت ..دوباره تشریف اورده شوید

سلام
بسی خواهش دارم !:)
اگر خدا بخواهد دوباره خدمت آورده می شویم .

شیما یکشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:49 ب.ظ

بابا چیکار داری مامانتو.بذار خوش باشه.تازه اول جوونیشه.بذار ملتم انقد شمارو چارقاچ نگا کنن تا چشاشون از کاسه درآد!!!
وااااااای.تلویزیون خداس.دیشب ۲۰:۳۰ دوتا از این زندانی سیاسیا رو نشون میداد محاکمه علنی داشتن.بعد یارو میگفت من خودم طرفدار آقای موسوی بودم ولی وقتی دیدم آقای احمدی نژاد ۱۰ میلیون رای بیشتر آورد قانع شدم.یکی نیس بگه اگه قانع شدی پس چرا فرستادنت زندان.یا مثلا ازش پرسیدن این حرفایی که میزنی بخاطر وضع زندانه؟بعد یارو گفت نه ما تو زندان یه زندگی عادی!!!!!!!!!! رو داشتیم و همه چی خوب بود
بخدا خرم اینارو ببینه یه عرعری میزنه میگه ما انقدم خر نیستیم دیگه چه برسه به ما!!!!
دیگه من که بیطرفم صدام دراومده.

من با مامانم کاری ندارم که ...ولی فکر کنم ملت یکم ناراحت بودن ...یا شاید هم معذب بودن ...نمی دونم !

ببین شیما جان بالاخره زندگی ها ی مردم با هم فرق می کنه !! بعضی ها مثلا زندگی عادیشون همینه که یهو ۱۸ کیلو کم کنن !
یا مثلا به طور خیلی معمولی عادی هی دندون هاشون خورد می شه ! یا عادت روزانه شون اینه که هی قرص بخورن ! تو نباید وارد این فتنه ها بشی عسیسم !:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد