رایحه ی دوست

دیوانه ها هم دل دارند

رایحه ی دوست

دیوانه ها هم دل دارند

با لحن «رابین ویلیامز» بخون !

اگه یه بار دیگه بتونم برم توی اون کلاسی که اولین کلاس طبقه سوم بود ، مطمئن باش می پرم رو میز و فریاد می زنم :

ای نا خدا ...نا خدای من!

آن خدایی که می گفتی نزدیک است خیلی ؛ با نفس هایم در ریه فرو بردم ...در رگ هایم به جریان افتاد !

آنچه می گفتی بزرگ است و عظیم ؛ در کف دستان عرق کرده ام دیدم ...

ای نا خدا ...نا خدای من !

به من گفتی بخند ...روزی یه بار "مستانه" بخند !

دنیا را ندیده بودم که مستانه  می خندیدم ...

دنیا را دیدم . خیلی کمتر از اونی بود که به خاطرش حرف تو رو زیر پا بذارم .

هنوز هم مستانه می خندم !

نظرات 2 + ارسال نظر
مسعود یکشنبه 28 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 01:43 ب.ظ http://aseman25.blogsky.com

اولش سلام
نمی دونم چرا نظرات مطلب بالا باز نشد . این نظر برای مطلب بالاییه :
دومش راجع به نوشته های خودت باید بدونی که اگه آدم چیزهایی رو که می دونه مطرح نکنه و مقابل نقد دیگران (حتی اگر نقد دشمنانه باشه ) پیشرفت نمی کنه و به درست و نادرست بودن تفکراتش پی نمی بره .
سومش راجع به نوشته های دیگرن ( مثل شریعتی و جبران و آندره ژید و ... ) یادت باشه اگه ما با تفکرات انسان های بزرگ آشنا بشیم خیلی راحت تر می تونیم مسائل رو تحلیل کنیم و برای خودمون طرز فکر مستقلی داشته باشیم .
پس ببین این چیزا اونقدرها هم بد نیست .

جواب اولش : سلام علیکم ورحمة الله و برکاة!! :دی
جواب دومش :آخه مسئله اینه که تفکرات من اصولا شعره ...یه بار هم که یه بحث جدی مطرح کردم زیاد مورد استقبال واقع نشد ...(البته خب بگم ؛ من به بد ترین و مستقیم ترین شکل ممکن در باره ی یه چیز خیلی لطیف حرف زدم ...)

جواب سومش : قبول دارم ولی این چیز ها دیگه نظر نمی خواد مگر اینکه اون حرف یا نوشته خیلی جنجالی باشه مثل حرف ها ی نیچه !

آخرش : ممنون که نظر دادی ؛)

شیما پنج‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 05:50 ب.ظ

لحن رابین ویلیامزو بلد نیستم. ولی با لحن خودم خوندم.باید بگم فوق العده بود.مثل خودت:*

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد