رایحه ی دوست

دیوانه ها هم دل دارند

رایحه ی دوست

دیوانه ها هم دل دارند

یک دوشنبه ی معمولی

صبح :

از خواب که بیدار می شم منگم ...انگار از دیشب یه بمب تو سرم منفجر شده ...

برای اولین بار زودتر از 7:45 به کلاس اخوان می رسم ، اما اخوان 8 می آد ...چقد بده آدم بد قول باشه !!!!!

ظهر :

من هنوز در کما به سر می برم ...

بعد از ظهر :

نمایشگاه کتاب به همراه شیما و یخ در بهشت و چونه زدن با فروشنده ها که : آقا من به جز این کارت کتاب پول خورد ندارم ( نمی گم که اصلا پولی ندارم !) لطفا این کتاب 1000 تومنی رو هم با همون کارت حساب کنید !!!.... تحمل کردن اخم و تخم فروشنده  .... بی خیال میشم ! اصلا نخواستیم !

خوب بود ولی عالی نبود ...

عصر :

از شیما جدا می شم ...تا وقتی باهاش بودم یه کم از کما بیرون اومده بودم ...وقتی رفت ،دوباره من موندم و هجوم افکار ...دوباره من موندم و بمبی که از دیشب تو سرم ترکیده بود ....

من ، مترو ، آدم ها ....از کنارم رد می شن ..نمی دونم کی این عادت رو یاد من داد که موقع راه رفتن توی جمع ، زمین رو نگاه کنم نه صورت آدم ها رو ...ولی هر کی بود خدا خیرش بده ...

من اصلا این دنیا نیستم ....نمی فهمم ...از کنارم رد می شن ..فقط صدای یه آهنگ تکراری تو گوشمه ..

اونقد گیجم که تاکسی رو اشتباه سوار می شم ...هر جوری حساب می کنم با این پولی که تو کیفمه به خونه نمی رسم ...شار‍ژ گوشیم هم تموم شده ...نمی تونم به خونه زنگ بزنم ....2 دفعه گوشی رو خاموش روشن میکنم تا بالاخره می شه 10 ثانیه با خونه تماس گرفت  

فقط 2 جمله : مامان من پول ندارم بیام خونه ، سر پارک وی منتظرتم !

شب :

صبحش که اون باشه معلومه شبش چیه دیگه !

من هنوز تو کما هستم ...

گاهی اوقات دوست داری کسی باشه که باهاش حرف بزنی ، براش تعریف کنی ، ولی هیچ کس نیست ....

باز کن پنجره ها را، ای دوست

هیچ یادت هست

که زمین را عطشی وحشی سوخت ؟

برگ ها پژمردند ؟

تشنگی با جگر خاک چه کرد ؟

هیچ یادت هست ؟

توی تاریکی شب های بلند

سیلی سرما با تاک چه کرد؟

با سرو سینه ی گل های سپید

نیمه شب باد غضبناک چه کرد ؟

هیچ یادت هست ؟

حالیا معجزه ی باران را باور کن

و سخاوت را در چشم چمنزار ببین

و محبت را در روح نسیم

که در این کوچه ی تنگ

با همین دست تهی

روز میلاد اقاقی ها را

جشن می گیرد !

  

خاک جان یافته است

تو چرا سنگ شدی ؟

تو چرا این همه دلتنگ شدی ؟

باز کن پنجره ها را

                       و بهاران را

                                     باور کن .

نظرات 3 + ارسال نظر
mahiar سه‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 11:23 ب.ظ

خسته نباشید
مطالب جالبی دارید
تبادل لینک میکنید

فقط با رنک بالای 1 یک تبادل میکنم
مرکز دانلود برنامه وکرک
http://www.tafrihi.ir

اخباربازیگران هالیوود وایران
http://blog.tafrihi.com

-----------------
اینها با هر رنکی

جدیدترین عکس های خنده دار
http://fun.tafrihi.com

جدیدترین اس ام اس
http://sms.tafrihi.com

خبر بدید

بای

مریم پنج‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 01:03 ق.ظ http://www.lahzehayzendegi.blogfa.com

کما بسه!!می خوای یه شک وارد کنم بیای بیرون!!

مسئله اینه که خودمم هنوز نمی دونم این تو کمارفتن رو دوست دارم یا نه ؟!!
اگه به نتیجه برسم که دوست ندارم مطمئن باش بت می گم !

آیینه دار پنج‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 01:53 ب.ظ http://www.aine.blogsky.com

ما دل به غم تو بسته داریم ای دوست
درد تو به جان خسته داریم ای دوست
گفتی که به دل شکستگان نزدیکم
ما نیز دل شکسته داریم ای دوست

سلام
دوست عزیز . امیدوارم روزی شما هم آن کسی را که به حرفهایتان گوش میدهد پیدا کنید.
امیدوارم همیشه امیدوار باشید.
اگر مایل بودید سری هم به باغ غزلهای من بزنید.خداوند نگهدارتان باشد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد