رایحه ی دوست

دیوانه ها هم دل دارند

رایحه ی دوست

دیوانه ها هم دل دارند

بهترین روز زندگی ...

شبی خدا به بایزید بسطامی گفت : بایزید! می خوای باطن تو را بر مردم آشکار کنم تا دیگر کسی تو را لایق سلام کردن هم نداند ؟!

بایزید در جواب گفت : خداوندا ! پروردگارا! آیا می خواهی رحمت و بخششت را بر خلق بازگو کنم تا دیگر کسی اطاعتت را نکند ؟

خدا به بایزید گفت : معامله ی خوبی ست ! تو نگو من نیز نمی گویم !....

پ.ن1: تا حالا شده بد باشی، اذیت کرده باشی ، بعد اونقد بهت پاداش بدن که از خجالت بخوای اصلا نباشی ؟!

خدایا ! ای کاش من مرده بودم ....ای کاش مدت ها پیش مرده بودم و اسمم از خاطر ها رفته بود ....

 

پ.ن.2: شنیدی می گن بعضی از آدم ها وجودشون برای  بقیه  برکت و رحمت خداست ؟ من فکر کنم یه چند تایی از این آدم ها رو اطرافم دارم ....

پ.ن 3:بعد از کلاس اونقد بچه ها و مادراشون دورم جمع شده بودند که داشتم از خوشحالی از حال می رفتم ....چند سال بود منتظر این لحظه بودم ....اصلا دیروز فوق العاده بود !!خدا انگار هر چیزی رو که تو این چند ساله ازش خواسته بودم ، یه دفعه بهم داد !! من می ترسم .....

پ.ن 4: دوباره خوابشو دیدم .....من لعنتی دوباره ....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد