هر زنی ،هر چقدر هم که روی احساساتش کنترل داشته باشه ، هرچقدر هم که نجیب باشه ؛ نمی تونه بعضی شب ها رو راحت صبح کنه ...
شب هایی که سینه ای فراخ می خواد تا صورتش را در اون پنهان کنه و دست های مردانه ای که موهاش رو نوازش کنه ...
*حواس خودم رو این جور موقع ها بامسخره ترین چیز های ممکن پرت می کنم. مثلا ریشه های کناره ی رو تختی ... شیار های پرده ... موهام ... یا کتاب خوندن !
چه جالب!
من یه جور دیگه فکر میکردم!!
من سجاد هستم...
بهم سر بزن
چی فکر می کردی راجع به دختر ها ؟!ها ؟!
سلام
خوشحال میشم به وبلاگم بیای