رایحه ی دوست

دیوانه ها هم دل دارند

رایحه ی دوست

دیوانه ها هم دل دارند

۲۳

شنیدم که از نعمت های بهشت یه تلویزیون LCD ـ 50 اینچ و یه کاناپه ی بزرگ جلوش با یه آرشیو فیلمه که می شه 24 ساعت ( شبانه روزه بهشت چند ساعته ؟!) روش لم داد و هی فیلم دید و تموم هم نشه !!! 

برم تحقیق کنم ببنیم اگه این دروغه و منبع روایت ـ معتبر نداره ، بی خودی عمر و وقت خودمو تلف نکنم !!!( البته نیس حالا من دارم تمام تلاشم رو در راستای رسیدن به بهشت می کنم !برا همون می گم که اگه یه همچین نعمتی نیست ، همون یه ذره مراعاتی رو هم که می کنم نکنم و تا می تونم خلق الله رو اذیت کنم !!!

 

*وارد مدیریت ـ وبلاگ که شدم دیدم یه نامه ی خصوصی برام اومده !!! از شدت ذوق داشتم شست(شصت؟!) پام رو گاز می گرفتم تا این صفحه اش بالا بیاد !! وقتی اومد دیدم از طرف ـ خود بلاگ اسکایه !!! فکر کنم اینا راه حل های جلوگیری از افسردگی جوانانه که سازمانان ملی جوانان به این بلاگ اسکای پیشنهاد داده !!

۲۳

خدا زیر چشمی نگاهم می کنه... 

بر میگردم ببنمش؛ روشو اون ور می کنه ...انگار که اصلا منو نگاه نمی کرد و هواسش به من نبود...گاهی هم خودشو مشغول نشون می ده...چه می دونم!! به مشکل این همسایه یا گرفتاری اون دوست !...اون قدر که اصلا حتی یه ذره هم فکر نکنم داشته منو نگاه می کرده !... 

ولی من با هوش تر از این حرف هام ! می فهمم که داشت زیر چشمی نگام می کرد ... 

می فهمم!  

۲۲

غم نهفته ی عظیمی در این هست که بدونی روز هایی که داری می گذرونی بهترین روز های زندگیته ! این یعنی اینکه روزهایی هست که تمام چیز هایی که الان داری دونه دونه و یا شایدهم یک جا از دست می دهی ...روزهای که غم های بزرگی را به همراه دارن ... روز هایی که خیلی بیش تر از توانت سخت هستند ... 

اما بی خیال به فردا ؛دم را در می یابی ...خنده های زیادی برای اون روزها ذخیره می کنی تا با خاطرات این روز ها بتوانی جان سالم به در ببری ...:)

۲۱

آره دیگه !.... دخترا کلا همینن !! وقتی موهاشون بلنده ؛ هی می گن می رم کوتاه می کنم !! بعد که موهاشونو کوتاه می کنن؛ دلشون برای موهای بلندشون تنگ می شه !... 

 

*سرم سبک شد ...:)

۲۰

خب هر مادری برای دخترش آرزو داره دیگه !!! برا همین حق می دم به مامانم که وقتی می آد و می بینه که عروسک خواهر کوچیکترم رو گرفتم بغلم و مدار ۲ بهش یاد می دم و هر قسمتی رو که یاد گرفت ، یه دور قربون صدقه اش می رم ؛ افسردگی مزمن بگیره دیگه !!! 

۱۹

هر چقدر هم که فکر می کردم ؛ هرچه قدر هم که زوووووووووووووور می زدم ؛نمی تونستم احساس الانم رو به این پاکی و قشنگی و سادگی و صداقت بیان کنم !!!

۱۸

همه ی عمر ما به کلنجار های احمقانه ای می گذره تا بالاخره فرسوده و تنها به آخر خط برسیم !

۱۷

دو هنگام است که حرفی برای گفتن نیست ! 

یکی در هنگام تهی بودن ؛ دیگری در هنگام ـ سر ریز... 

 

۱۶

1.نه تنها از روی مقاله ی یارو که احتمالا حاصل یه عمر زحمت کشیدنش بود، کپی، پیست کردم ؛ بلکه مقاله ی بنده خدا رو به چنان گندی کشیدم که فکر کنم الان پلیس اینتر پل به خاطر این جنایتی که در حق دانش بشری کرده ام ، دنبالمه !!! 

 

 

2. به یکی از بچه ها می گم این معلم حل تمرینه خیلی آدمه با کلاسیه ! من روم نمی شه برم بهش بگم که من اصلا تو باغ نیستم و نمی دونم چی کار کنم !! میگه نه!!!خیلی هم آدم باکلاسی نیست ! تو گروه موسیقی ـ دانشکده تنبک می زنه !

۱۵

من اگر رئیس راهنمایی رانندگی بودم ؛ رانندگی رو برای پیرمرد های بالای ۶۵ سال ممنوع می کردم !! 

فکر کنم نصف مشکل ترافیک ما حل بشه با این کار ! میزان مرگ و میرمون بر اثر سکته ی قلبی و مغزی هم کم می شه ! آخه این ها رو که نمی شه زد ! یا خودشون سکته می کنن پشت ماشین !! یا طرف مقابلشون رو سکته می دن !