این داستان بر اساس یک داستان واقعی ست ! در انتقال جملات کمال دقت رعایت شده !
مکان : جلوی نمایشگاه بین المللی !
پلیس به یکی از ماشین ها :« پراید وایسا ! پراید وایسا!!وایسا دیگه !»
پراید ایستاد و پشت سرش تعداد نسبتا زیادی ماشین با سر عت و صدای زیادی ترمز کردند !
پلیس ( از پشت بلندگو !): « شما ها آدم نمی شید ؟!؟ نمی تونید یکم آروم تر برید که وقتی می گم وایسا نرید تو فلان جای همدیگه ؟!»
ادب داره از سر و کول ملت بالا می ره !
کمکم کن! کمک کن و اعترافاتمو بخون و برای همه بگو! تا دیگه احمقی تو دنیا نباشه!
:)))
من کشیش نیستم ولی باشه می آم !!!؛)
مبارکه میگفتین گاوی گوسفندی میکشتیم
ای بابا !!! دیگه نخواستم تو خرج بیفتین !!D:
خب اونام حوصلشون سر میره میخوان یه تنوعی تو کارشون ایجاد کنن!
مام یه خورده میخندیم دیگه!
مگه بده؟!
نه !!! اصلا !!!:)))
میگم آژانس برفستیم(!) دمبالت میای یه سر بزنی بهمون؟!
کرایشم خوده خودم حساب میکنما...!
آژانسم نفرستی می آم !!!!؛)
خود داستانت گویای همه چی هست دیگه. آدم چی بگه؟
واقعا !
تا بوده فرهنگ ایرانی جماعت همین بوده
کلی گفتما به کسی بر نخوره!
:)))
ایرانی جماعت هممونیم دیگه !! به کسی برنمی خوره بابا !! راحت باش !؛)